5. تعصب را کنار بگذارید:
مدیران موفق مهارت خاصی در برقراری ارتباط دارند. مهارت تمرکز بر دیگران به غیر از تمرکز بر خود، لغات، نطق، ارائه، دستور زبان و... که در دوره های آموزشی مدیران تدریس می شود نیز حائز اهمیت خاصی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
هفت
درقسمت ششم شناسائی و تمرکز بر روی 20 درصد اساسی و تاثیر گذار زندگی بر اساس اصل پاراتو مطرح شد.در قسمت هفتم نقش باورها در ثروتمند شدن را بررسی می کنیم.
آیا تاکنون از خودتان پرسیده اید چرا ثروتمند نیستید؟این سئوالی است که بسیاری از افراد از خود می پرسند.ولی تعداد بسیار کمی جواب برای آن یافته اند. اکثر افراد زمین و زمان و وضعیت سیاسی و اقتصادی ونداشتن سرمایه و ...را دلیل ثروتمند نشدن خود می دانند.ولی خبر بد برای این افراد این است:
ثروتمند نشدن شما نه به خاطر وضعیت سیاست کشور است و نه به خاطر وضعیت اقتصاد کشور و نه حتی نداشتن سرمایه ونه هیچ دلیل بیرونی دیگر.
ثروتمند نشدن شما بدلیل محدودیتهای ذهنی است که برای خودتان ایجاد می کنید. این باورها وقتی در ضمیر ناخود آگاه ما می نشیند عملا ثروتمند شدن را غیرممکن می داند و هرگونه تلاش برای دستیابی به ثروت را مختل می کند. و وقتی تلاش چند باره این افراد نتیجه نمی دهد یا به شکست منجر می شود،این باور برایشان ایجاد می شود که ما عرضه ثروتمند شدن نداریم و یا قسمت ما این نیست که ثروتمند شویم و افکار و باورهائی از این دست که از لحاظ ذهنی آنها را محدودتر می کند و اعتماد به نفس آنها را تضعیف می کند.ثروتمند شدن برای اینگونه افراد بسیار مشکل است.
بسیاری از افراد در ذهن هوشیار خود دستیابی به هر هدفی را امکان پذیر می دانند ولی ضمیر ناخودآگاهشان به موفقیتشان اعتقاد ندارد. تلاشی اینگونه هم موفقیتی در پی ندارد.
خواندن کتابهای موفقیت و ثروتمند شدن ،شرکت در کلاسها و سمینارها و کلاسها و.. به شما انگیزه آنی زیادی می دهد ولی پس از مدت کمی با رویاروئی با دنیای واقعی دوباره همان افکار و باورها ی قبلی مستولی می شود.یادم می آید اولین بار که کتاب جادوی فکر بزرگ نوشته دکتر شوارتز را خواندم ،کتاب آنچنان انگیزه و انرژی به من داده بود که نیمه های شب که کتاب تمام شده بود می خواستم بیرون بروم و دنیا را تغییر دهم ولی بعد که خوابیدم و روز بعد بیدار شدم اثری از آن انگیزه و انرژی نبود.
دنبال عوامل بیرونی گشتن برای عوامل موفق نبودن یا ثروتمند نبودن اشتباه بزرگی است که اکثر مردم برای جبران ناکامیها ی خود و یا راضی نگه داشتن خود مبنی بر بی تقصیر بودن خودشان مرتکب می شوند.
تمام کسانی که ثروتمند و موفق هستند باور صحیحی در مورد خودشان،ثروت و موفقیت دارند.آنها می دانستند که مانع ثروتمند شدنشان نه وضعیت اقتصادی و سیاسی کشورشان است،نه نداشتن سرمایه و نه میزان سنشان و نه هیچ عامل بیرونی دیگر.آنها این راز را فهمیده بودند که:
کلید قدرت،ثروت و موفقیتشان در درون خودشان است.
سعی کنید آرامش را در زندگی خود حاکم کنید و استرس ،نگرانی وعصبانیت را از خود دور کنید. در این حالت بهتر می توان فکر کرد. باورهای محدود کننده خود را شناسائی کنید. این کار را می توانید هم خودتان انجام دهید و هم یک مربی برایتان انجام دهد.شناخت این سوزنهای ذهنی(باورهای محدود کننده) در تغییر آنها نقش کلیدی دارد.
پس از شناخت باورهای محدودکننده ذهنی به آرامی سعی در تغییر این باورها دهید.چگونه؟ با جهت دهی افکارتان به خواسته های خود و پرسیدن سئوالهای کوانتومی از خود. تغییر این باورها هم نیاز به زمان دارد.بهتر است واقع بینانه به مسائل نگاه کنیم نه آنگونه که دلمان می خواهد.
به نداشته های خود فکر نکنید بلکه به دلیل موفق نشدن یا ثروتمند نبودن خود فکر کنید ، آنگاه از خود بپرسید چگونه می توانم ثروتمند شوم؟ راهها یکی یکی خود را به شما نشان خواهند داد.بدون عجله و تنها با پشتکار و یادگیری مداوم، روزی خواهید دید آنی شده اید که در رویای خود بوده اید.
تفکر استراتژیک نوع ویژه ای از تفکر با ویژگیهای مشخص است. این نوع تفکر که با بینش و بصیرت همراه است کمک می کند که در شرایط پیچیده کسب و کار ،واقعیتهای بازار وقواعد آن به درستی شناخته شود و ویژگیها و جهتهائی که یک کسب و کار باید داشته باشد درک و اجرا شود. این نوع تفکر باعث می شود تغییرات به سرعت شناسائی شده و راهکارهای جدید خلق شود. می توان گفت بدون این تشخیص ، موفق شدن تقریبا غیرممکن است.
برای اینکه بدانیم چگونه باید استراتژیک فکر کنیم به چند نکته باید توجه کنیم که بطور خلاصه در ادامه آمده است.
- توجه به نیازهای واقعی
بسیاری از مردم یا مدیران به رغم داشتن نیازهای واقعی و ضروری ،به سمت نیازهای کاذب متمایل می شوند. مثلا مصرف گرائی به جای تولید بعنوان نیاز شناسائی می شود و مسائلی از این دست. هر اختراع،نوآوری و خلاقیتی که در دنیا ایجاد شده و می شود در پاسخ به شناسائی یک نیاز واقعی بوده است.
- درک صحیح شرایط موجود
اینکه بدانیم اکنون در چه نقطه ای قرار داریم و به کجا می خواهیم برسیم مبنای ایجاد راهکار هاست. درک صحیح شرایط موجود و شناخت مسیر رسیدن به نقطه مطلوب و همچنین مشکلات و موانع پیش روی این مسیر می تواند مانع از دلسردی و نتایج منفی طی مسیر و کاهش انگیزه ها شود.
- حل مسئله یا مشکل
از قدیم گفته می شد که شناخت دقیق مسئله یا مشکل 70 درصد حل مشکل است. هر مشکل یا مسئله ای علتی دارد. شناخت علت یا علل ایجاد یک مشکل تصویر روشنی از راهکارهای حل آن ایجاد می کند. تدوین استراتژی ها(راهبرد ها) بدون توجه به علل ممکن است ما را به بیراهه ببرد.
- شناخت روابط بین علتها
یک مشکل ممکن است به علت عوامل متعددی ایجاد شده باشد.در تفکر استراتژیک شناخت علل موضوع مهمی است ولی شناخت تاثیر گذاری این علتها بر یکدیگر و روابط بین آنها مهمتر است.
- امکان سنجی راهبردها
در تدوین راهبردهای حل مشکل در نظر گرفتن امکان اجرائی بودن آن بسیار مهم است. راهکارهای حل یک مشکل ممکن است از لحاظ ذهنی امکان پذیر باشد ولی در عمل اینگونه نباشد.
ادامه
چگونه با استفاده از اصل 80/20 موفقتر(ثروتمند) شویم؟
این سئوال تقریبا سئوال همه ما است. چگونه باید آن 20 درصد از کارهای ما که منشا اثر 80 درصدی در زندگی ما دارد را تشخیص دهیم. سئوال خوبی است که می تواند جزء سئوالهای کوانتومی باشد.
برای رسیدن به جواب این سئوال ابتدا چند سئوال از شما می پرسم.
آیا تاکنون برای زندگی خود اعم از زندگی خانوادگی، وضعیت مالی و رسیدن به آنچه که دوست دارید هدف تعیین کرده اید؟آیا آنها را نوشته اید؟
اگر اهداف خود در زندگیتان را تعیین کرده اید چه زمانی را برای دستیابی به آن اهداف تعیین کرده اید؟ یک هفته،دوهفته،یک ماه،شش ماه،یکسال،دو سال،5 سال،10 سال؟
ایا هدفهای یک هفته ای شما در راستای اهداف یک ماهه شما هست یا نه؟آیا این اهداف در راستای اهداف شش ماهه،یک ساله،دو ساله،پنج ساله و حتی 10 ساله شما قرار دارد یا نه؟
آیا کارهائی که منجر به رسیدن شما به اهدافتان می شود را لیست کرده اید؟
آیا برنامه زمان بندی برای انجام آن در نظر گرفته اید؟آیا آن را مکتوب کرده اید؟
آیا خود را نسبت به انجام کارهائی که برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته اید در چارچوب برنامه زمان بندی خود متعهد می دانید یا دانسته اید؟
جواب به هریک از این سئوالات که به توالی نوشته شده پاسخ شما است. اینکه چگونه تشخیص دهیم آن 20 درصد از کارهای ما که منجر به 80درصد نتایج در زندگی ما می شود کدام کارها هستند در پاسخ به سئوالات بالا برای شما مشخص می شود.
ممکن است بگوئید ما برای خود هدفگذاری کرده ایم ولی نمی دانیم کارهائی که برای رسیدن به هدف باید انجام دهیم کدام کارها است.
این مسئله با پشتکار،یادگیری،صبر و استفاده از تجربیات کسانی که این راه هارا رفته اند حل می شود.یکی از بزرگترین موانعی که اکثر افراد در جهت رسیدن به هدفشان دارند نداشتن صبر و دلسردی از انجام و پیگیری کارها است.همه می خواهند با کمترین هزینه و به سرعت پولدار و موفق شوند ولی این باور را در خود ایجاد کنید که ((مسیر موفقیت میانبر ندارد)). آنگاه بدون توجه به نتیجه و یا تحت تاثیر قرار گرفتن ازانرژی منفی اطرافیانمان که یا از سر دلسوزی و یا ناآگاهی ،موجبات دلسردی از انجام کارها را فراهم می آورند بر روی کارهای خود تمرکز کنید وبه سرعت حرکت کنید.پس از مدتی خواهید دریافت که 20درصد از کارهای تاثیر گذارخود را پیدا کرده اید.
چندی پیش ایمیلی برایم آمده بود و داستانی آموزنده در آن مطرح شده بود که بدلیل ارتباط آن با موضوعی که در بالا مطرح کردم آن را در اینجا برایتان می نویسم.
روزی برای قورباغه ها مسابقه ای برای رسیدن به یک قله گذاشته بودند.از خط شروع قورباغه های زیادی مسابقه را شروع کردند.تعدادی از آنها در ابتدای مسیر بدلیل خستگی و یا تشویق نشدن از مسیر مسابقه کنار رفتند. عده ای دیگر تا دامنه کوه رفتند و بعد کنار کشیدند.تعداد کمی ماندند که همه آنها به غیر از یک قورباغه ،نرسیده به قله از مسابقه کنار کشیدند و تنها یک قورباغه به قله رسید و برنده شد.وقتی از آن قورباغه دلیل پیروز شدنش را پرسیدند فهمیدند که آن قورباغه کر و لال است.
نتیجه این داستان چیست؟
اصل پاراتو یا قانون20/80 به ما می گوید 80 درصد وقت و انرژی خود را بر روی 20درصد کارهای مهم بگذاریم.به عبارت دیگر((هوشمندانه کار کردن کافی نیست .هوشمندانه کار کردن بر روی کارهای مهم است که ما را به هدفمان می رساند)).
پنج
تاکنون چهار قسمت در مورد مراحل ثروتمند شدن را جهت استفاده دوستان در وبلاگ قرار داده ام.درقسمت اول از اهمیت خودشناسی و خودسازی گفته شد.قسمت دوم در رابطه با توسعه فردی و اهمیت آن توضیح داده شد . در قسمت سوم برنامه ریزی برای توسعه فردی به اجمال بیان شد و درقسمت چهارم خواندن کتاب ((ثروت سریع )) از تی هارو اکر به علاقمندان توصیه شد.
در این قسمت در مورد قانون 20/80 وچگونگی استفاده از آن در راه رسیدن به موفقیت توضیح می دهم.امیدوارم مورد توجه دوستان قرار گیرد و دوستان نظرات و تجربیات خود را در این رابطه در وبلاگ مطرح کنند.
چطور روي 20 درصد امور حياتي خود تمركز كنيد
همه ما اين امکان را داریم تابا تمرکز وقت و انرژی خود بر روی کارهائی که ممکن است اکنون نیز آنها را انجام می دهیم زندگی خود را متحول کنیم،پول بیشتری بدست بیاوریم و در زندگی موفق تر از همیشه باشیم.
شاید از خود بپرسید چگونه می توانیم به این نتیجه دست پیدا کنیم؟چگونه با انجام تعدادی از همان کارهائی که تاکنون انجام می داده ایم می توانیم پولدار تر و موفقتر شویم؟
شاید نام پاراتو،اقتصاد دان ایتالیائی را شنیده باشید.پاراتو کشف کرد که در ایتالیا 80درصد درآمدها به جیب 20درصد افراد می رود و در نتیجه 80درصد افراد تنها 20درصد درآمد ایتالیا را بدست می آورند. پاراتو وضعیت توزیع نابرابر ثروت در ایتالیا را دریافت.
بعدها دکتر جوزف یوران مطالعات بیشتری بر روی این کشف انجام داد و به این نتیجه رسید که
((20درصد از هرچیزی باعث بدست آمدن 80درصد نتایج می شود)).
این اصل در کلیه اتفاقات جهان صادق است.مثلا 80درصد نتایجی که شما در زندگی می گیرید در نتیجه 20درصد از کارهای شما است یا اینکه 80درصد عدم توفیق شما نتیجه 20درصد از کارهای شماست.
امروز ایمیلی به دستم رسید که برای استفاده دوستان در وبلاگ قرار می دهم.
كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاوردپس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند
اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد
نتیجه اخلاقی:
و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!
همه بهبود ها با پرسشهایی در مورد شرایط فعلی آغاز می شود. پرسیدن سوالهای متمرکز شده هنر اصلی فرد خلاق است. قدم بعدی آن است که اشتیاق کافی برای مواجه با پاسخ های گوناگون را داشته باشید.
راه دیگر برای پرورش عضلات خلاقیت شما آن است که آن چیزی را که می خواهید به عنوان هدف خود مشخص کنید. در این حال شما برای رسیدن به هدف خود ایده های مختلفی را تولید می کنید.
راه سوم برای پرورش عضلات خلاقیت شما بیان مشکلات است. " سه مشکل بزرگ که هم اکنون با آن روبرو هستم چیست؟" در کمتر از 30 ثانیه جوابی برای این سوال بنویسید. وقتی شما در کمتر از 30 ثانیه به این سوال پاسخ می دهید، ضمیر نا خودآگاه شما مشکلات تصادفی شما را بر اساس اهمیت رتبه بندی کرده و سه مشکل مهمتر را بصورت انتخاب می کند. بعد از تعیین این سه مشکل از خود بپرسید " بدترین نتیجه ممکن حاصل از این مشکل چه چیز می تواند باشد؟" سپس از خود بپرسید " هم اکنون برای کاهش دادن اثر این مشکل چه کاری می توانم انجام دهم؟"
بنابراین یک عامل کلیدی برای موفقیت شفافیت است. تفکر مبهم منجر به پاسخهای مبهم میشود و تنها تفکر شفاف منجر به پاسخ های شفاف می شود.
عامل کلیدی دوم تمرکز است. همه چیز را کنار بگذارید و تنها بر روی مسئله ای که مد نظر است تمرکز و فکر کنید.
عامل سوم فکر باز است. اغلب افراد برای رسیدن از مسئله ای به مسئله دیگر اغلب یک راه ثابت را می پیمایند. افراد خلاق سعی می کنند در این مسیر بسیار منعطف باشند. اغلب افراد فکر می کنند تنها یک راه برای رسیدن به یک نتیجه وجود دارد ولی افراد خلاق سعی می کنند راه حلهای مختلف را امتحان کنند.
بین شما و هدفتان مشکلات زیادی است که باید حل شود. معمولا برای سنجیدن سرعت حل مسئله می توان نقاط کنترلی را تعیین کرد و با رسیدن به هر یک از این نقاط و حل هر مشکل سرعت رسیدن به هدف را ارزیابی کرد.
همیشه به یاد داشته باشید شما یک نابغه هستید و با پتانسیل خلاقیت استثنایی متولد شده اید. ولی قابلیت خلاقیت پنهان است که همانند عضلات با استفاده کردن رشد می کنند.
کارهای کمی است که شما می توانید انجام دهید و اثر مثبت زیادی در زندگیتان داشته باشید. و شما می توانید اگر فکر کنید که می توانید.
برایان تریسی
انیشتین می گوید: " هر بچه ای وقتی به دنیا می آید نابغه است". اما دلیلی که باعث می شود اغلب مردم با باهوشی و ذکاوت رفتار نکنند آن است که نمی دانند چقدر باهوش هستند.
من به این اصل " اثر آرنولد" می گویم. هیچکس وقتی به آرنولد نگاه می کند با خود نمی گوید که عجب آدم خوشبختی است که از ابتدای تولد چنین عضلاتی داشته است. همه می دانند که داشتن این عضلات در نتیجه هزاران ساعت کار مداوم و بدن سازی است. اما لازم نیست شما برای ارتقای تفکر خلاق خود هزاران ساعت وقت صرف کنید. فقط کافیست چندین تمرین و کار ساده را انجام دهید تا سیال خلاقیت شما جاری شود. بهتر است با معنای خلاقیت شروع کنیم. از نظر من خلاقیت عبارتست از "بهبود". تمام کاری که باید انجام دهید آنست که تلاش کنید توانایی بهتر کردن شرایط را ارتقا ببخشید. بطور تقریبی در هر سال بطور متوسط هر کسی چهار ایده برای بهتر کردن کار خود دارد که می تواند فرد را میلیونر کند. اما مهم به اجرا درآوردن این ایده ها است. بسیاری از افراد بخاطر اینکه فکر می کنند نظراتشان ارزش چندانی ندارد، از کنار آنها براحتی می گذرند. توماس ادیسون را می توان تقریبا خلاق ترین فرد در تاریخ بشر نامید. او می گوید خلاقیت 99% سخت کار کردن است و تنها 1% الهام گرفتن. فرآیند خلاقیت معمولا از چهار بخش عمده تشکیل می شود:
- آماده سازی و تدارک: جاییکه بیشتر کار انجام شده است.
- تفکر و فعالیت مغزی: جاییکه مسئله را با ضمیر ناخودآگاه خود حل می کنید.
- واقعی سازی: که در آن ایده یا ایده ها به سمت شما می آیند.
- بکاربستن: که در آن ایده خود را در محیط خارج بکار می بندید.
از آن جهت که جمع آوری اطلاعات و نیز پرسیدن سوالات مناسب در مرحله اول انجام می شود لذا در این بین آماده سازی و تدارک مهمترین قسمت می باشد. موفقیت شما در زندگی با توجه به کمیت ایده هایی که می دهید تعیین می شود و کیفیت در مرحله دوم قرار دارد. زیرا اگر تعداد ایده های شما زیاد باشد، حداقل یک یا چند ایده شما را به موفقیت خواهند رساند. برای ساختن ماهیچه های خلاقیت خود باید با پرسش های متمرکز شده شروع کنید. ما می خواهیم چه کاری بکنیم؟ چگونه می توانیم انجام دهیم؟ فرضیات چیست؟ اگر فرضیاتمان اشتباه باشد چه می شود؟
دنیای اقتصاد-در این مقاله بررسی خواهیم کرد که چگونه میتوان نوعی تاثیرگذاری پایدار ایجاد کرد.
مدیران بیشتر وقت خود را صرف کمک به دیگران برای موفق شدن میکنند. کارمندان، مشتریان، سرمایهگذاران، تامینکنندگان مواد اولیه و... از جمله این افراد هستند.
کمک به دیگران برای موفق شدن کار شما است، اما تمرکز روی خودتان نیز بخشی از وظیفه شما است و حداقل باید بخشی از وقت خود را صرف آن کنید.
چرا؟ موفقیت شما سبب موفقیت دیگران میشود و موفقیت نیازمند دور بودن از ازدحام و مشهور بودن به انجام کاری خاص است.
البته روشهای زیادی برای برجسته بودن وجود دارد.
نفر اول باشید که به محیط کار وارد میشوید
و برای این کار هدف داشته باشید
بسیاری از کسانی که تجارت میکنند هر روز اولین کسی هستند که به محیط کار وارد میشوند. این بسیار خوب است، اما شما در این زمان چه میکنید؟ تصمیمات خود را سازماندهی میکنید؟ یا ایمیل خود را چک میکنید؟
به جای رسیدگی به امور شخصی به انجام کارهایی بپردازید که به نفع شرکت است و همه شاهد آن هستند. به حل مشکلات حل نشده روز گذشته بپردازید. اقداماتی انجام دهید که باعث شود وقتی کارمندان به شرکت رسیدند با سرعت بیشتری بتوانند کارشان را آغاز کنند. مسائلی که دیگران آن را نادیده گرفتهاند، حل کنید. هر کاری که انتخاب میکنید، بدون تناقض انجام دهید.
فردی نباشید که تنها چراغها را روشن میکند. فردی باشید که زود سر کار میآید و همه کارها را انجام میدهد. طولی نمیکشد که اقداماتی که انجام میدهید در بین همه شناخته میشود.
به انجام کار خاصی مشهور شوید.
انجام کارهای استاندارد و معمولی شما را به عنوان فردی برجسته مشهور نخواهد کرد و مهم نیست که این کارها چقدر دشوار هستند.
فراتر از استانداردها بروید. در حل کشمکشهای بین کارکنان پیشقدم باشید. مدیری باشید که از درون پیشرفت میکند. به عنوان فردی شناخته شوید که سریعتر واکنش نشان میدهد و عمل میکند یا پیش از همه آماده میشود.
ماموریت باارزش بخصوصی انتخاب کنید و در آن از همه پیشی بگیرید.
پروژه جانبی مخصوص به خود را ایجاد کنید.
برتری یافتن در یک پروژه مشخص قابل پیشبینی است. اما برتری یافتن در یک پروژه جانبی به شما کمک میکند که به عنوان فردی برجسته شناخته شوید. نکته کلیدی این است که ریسک کنید و اطمینان حاصل کنید که شرکت و مشتریان شما متحمل این ریسک نشوند.
به عنوان مثال سالها پیش تصمیم گرفتم یک دایرهالمعارف اینترنتی برای کارمندانم ایجاد کنم که کارمندان میتوانستند از طریق شبکه شرکت از آن استفاده کنند. من در خانه روی این پروژه کار میکردم و برخی مدیران نسبت به پیشنهادم علاقه نشان داده بودند، اما مدیر منابع انسانی از آن متنفر بود... به این ترتیب این پروژه در نطفه خفه شد. من ناامید شده بودم، اما شرکت طرح پیشنهادیام را نادیده نگرفت و مدتی بعد به عنوان یکی از اعضای تیم بهبود فرآیندهای شرکت انتخاب شدم، چرا که حالا من همان فرد برجستهای بودم که پروژههای جانبی خوبی مطرح میکند.
انرژی خود را در همان جایی صرف کنید که درباره آن صحبت میکنید
اغلب افراد صحبت میکنند، اما تنها عده قلیلی در راستای تحقق آنچه درباره آن صحبت کردهاند، تلاش میکنند. بگویید فکر میکنید که یک پروژه خوب پیش نمیرود. به جای آنکه با اشاره کردن به جهت درست و زمانبندیهای اصلاح شده، نشان دهید که چقدر باهوش هستید، به سراغ مشکل بروید و با تمام قوا آن را برطرف کنید.
انتقاد درباره آنچه اشتباه است یا صحبت درباره چیزهایی که باید تغییر کنند یا بهبود یابند، کاری آسان است. افراد برجسته و تاثیرگذار افرادی هستند که برای یافتن راهحل مشکلات تلاش میکنند.
اندکی از بعد شخصی خود را به دیگران نشان دهید
علاقهها و خواستههای شخصی به دیگران کمک میکند شما را بشناسند و به یاد بیاورند. این یک مزیت بزرگ برای یک شرکت جدید است که در بازار شلوغ به رقابت میپردازد.
مطمئن شوید که علائق شخصی شما موفقیتهای حرفهایتان را تحتالشعاع قرار نمیدهد. مشهور بودن به عنوان فردی که یکبار در مسابقه ماراتن شرکت کرده است، خوب است. اما مشهور شدن به عنوان فردی که همواره در حال سفر و شرکت در مسابقات ماراتن است و هیچگاه در مواقع نیاز در دسترس نیست، مناسب نیست.
اجازه دهید افراد تا اندازهای درباره شما بدانند. مقدار کمی جزئیات شخصی به زندگي حرفهای شما رنگ و عمق میافزاید.
از همه سختتر کار کنید
هیچ چیزی نمیتواند جایگزین کار و تلاش شدید شود. به اطراف خود نگاه کنید: چند نفر از رقبای شما به اندازه شما زیاد کار میکنند؟
عده کمی.
بهترین راه برای مبدل شدن به فردی برجسته و اثرگذار، تلاش برای کار کردن بیش از دیگر افراد است. همچنین سادهترین راه است؛ چراکه شما تنها فردی هستید که تلاش میکند.
چهار
امروز به توصیه آقای ((مهندس رامبد محمدی یار)) که در آینده نزدیک یکی از اساتید برجسته در مورد برندینگ خواهند بود، کتاب ((ثروت سریع)) نوشته تی هارو اکر را خواندم .
این کتاب طوری اثر گذار و مفید بود که دو بار آن را خواندم. این کتاب برای همه کسانی که می خواهند در زندگی موفق شوند می تواند راهنمای خوبی باشد.در این کتاب نویسنده جدای از اینکه راه کسب ثروت سریع را نشان می دهد ،درسهائی می دهد که برای زندگی هر کسی می تواند مهم و کاربردی باشد. این کتاب اگر به دقت خوانده شود می تواند قالبهای فکری که هر کس سالها با آن خو گرفته و منجر به رسیدن فرد به نقطه راضی کننده ای نشده را در هم بریزد و قالبهای صحیحی را جایگزین آن کند.در بخشهائی از این کتاب آمده است:
- یادتان باشد که موفقیت یک مهارت آموختنی است.اگر واقعا می خواهید موفق بشوید،بایست روی خودتان کار کنید.کسب و کار را بیاموزید و یک استاد ثروت سریع بشوید.
- اگر می خواهید در دستیابی به حداکثر قابلیتهایتان موفق بشوید سه جور آموزش هست که لازم خواهید داشت.یکی معلومات ((کسب و کار عام ))است .این شامل بازاریابی،مذاکره،امور مالی و..است.بعدی معلومات((کسب و کار خاص )) است.این شامل یادگیری((چم و خم)) کسب و کار خاص شماست. سومین و مهمترینش هم معلومات((رشد فردی)) است.این به شما اجازه می دهد که دو نوع اول آموزش را بطور کامل به کار بگیرید.
- اینکه چه کسی هستید؟چه طرز فکری دارید؟چه اعتقاداتی دارید؟چه عادتها،شخصیت و خصلتهائی دارید؟چقدر از خودتان مطمئن هستید؟طبق تجربه من همه این عناصر تاثیر فوق العاده ای هم بر موفقیتتان و هم بر خوشبختی تان دارند.
- پول خوشبختی نمی آورد،اما می تواند آزادی بیاورد.آزادی انتخاب،آزادی توانستن انجام چیزهائی که از آنها لذت می برید و مجبور نبودن به انجام کارها به این دلیل که پول لازم دارید.
- هر چه می خواهید در آینده باشید را همین حالا در پیش بگیرید. اگر در زندگیتان آرامش درونی می خواهید،همین حالا آرام بودن را در پیش بگیرید.اگر می خواهید یک روز به اعتماد به نفس کامل برسید،همین حالا اعتماد به نفس کامل داشتن را در پیش بگیرید.اگر می خواهید یک روز موفق باشید،همین حالا موفق بودن را در پیش بگیرید.
- سیستم ثروت ریع فراتر از فقط پول در آوردن است.این توانائی است که از سفر در این مسیر لذت ببرید و کسب و کارتان را بدون تنش و تقلای معمولی رشد بدهید.
- ثروت فقط پول نیست.برای بیشتر افراد،ثروت شامل وفور پول،وقت آزاد،روابط عاشقانه،آرامش درونی و داشتن احساس معنا و کامیابی است.
همانطوریکه می بینید همه اینها در راستای مراحل اول و دوم و سوم ثروتمند شدن قرار دارد که در پستهای قبلی ارائه شده بود. به دوستان توصیه می کنم این کتاب را بخوانند.شاید این کتاب همانی باشد که دنبالش هستند و نکته دیگر اینکه دوستان تجربیات و نظرات خود را در این راستا در وبلاگ قرار دهند تا از آن استفاده کنیم.
ذهن انسان طوري طراحي شده است كه مي تواند يك موضوع را بي نهايت بزرگ و يا بي نهايت كوچك كند.هرگاه در زندگيتان مشكلي پيش آمد بلافاصله با طرح سوالات منطقي وباكيفيت،به روي جواب آن تمركز كنيد نه خود مشكل.واين تمركز و توجه به جواب مسئله باعث فعال شدن ضمير ناخودآگاه در رسيدن به جواب خواهد شد.ولي اگر كمي غفلت كرده و برخود مسئله تمركز كنيد در آنصورت ذهن شما آشفته شده و تمام بدبختيهايي را كه در صورت عدم موفقيت ،برسرتان خواهدآمد را بررسي خواهد كرد.لذا اين ترس و وحشت مانع صحيح فكر كردن مي گردد.
دليل اينكه اكثر افراد در طول زندگي خود هرگز به استقلال مالي نمي رسند داشتن ترس از عواقب سرمايه گذاري و راه اندازي كسب و كار مي باشد.آنها به محض اينكه تصميم مي گيرنددرآمد خود را افزايش دهندهزار و يك سوال در ذهن آنها مطرح مي شود تحت عنوان اينكه اگر نتيجه نگرفتيم چه بلايي سرمان خواهد آمد؟لذا ضمير نا خوداگاه شروع به جواب دادن ميكند و هر چه بدبختي هست براي آنها ليست مي كند.خوب در اينصورت نتيجه مشخص است.تجربه ثابت كرده،مثبت انديشي و طرح سوالات مثبت و نيرو دهنده مي تواند كمك بسيار زيادي به افراد در جهت حل مشكلاتشان بنمايد.
يك مورد بسيار مهم و اساسي ديگر در موفقيت افراد،سوال كردن از همفكران خود مي باشد.اگر كسي با شما همفكر است طرح خود را با او در ميان بگذاريد و از او جواب سوال را بپرسيد چون اگرموافقت خود را با شما اعلام كند در آنصورت نيروي شما مضاعف خواهد شد.ولي اگر كسي با شما موافق نيست و يا اينكه فرد ترسويي است اگر طرح خود را با او در ميان بگذاريدو از او جواب را بپرسيد و جواب منفي بشنويد در آنصورت به شدت پريشان شده و تحت تاثير قرار خواهيد گرفت و مسلما نتيجه دلخواهتان حاصل نخواهد شد.
نقش اساسي و تعيين كننده سوالات را در زندگي خود جدي بگيريد و از آن بنحو احسن استفاده كنيد.اكثر بزرگان تاريخ دراثريك سوال تعيين كننده متحول شده اند.نيوتن،اديسون،فورد،هونداو…
دوستان عزیز! امروز استاد عنبران که بدون تردید یکی از اساتید تراز اول موفقیت مالی در سطح ایران و حتی دنیا هستند افتخار داده و مطلبی را بعنوان ((سئوالات، شاه کلید طلائی موفقیت)) را در اختیار وبلاگ میلیاردر قرار داده اند که در دو قسمت در وبلاگ قرار می گیرد که امید است مورد توجه دوستان قرار بگیرد. ضمن تشکر از ایشان، توصیه می کنم از سایت ایشان که لینک آن را در صفحه پیوندهای وبلاگ قرار دارد بازدید کنید.
آيا هيچ فكر كرده ايد كه چگونه با طرح يك سوال منطقي و بجا از خود،مي توان كل زندگي خود را تغيير داد؟و بجاي يك زندگي عادي و معمولي،عمري در رفاه و آسايش زندگي كرد؟آيا به قدرت اتمي سوالات در زندگي خود پي برده ايد،
موضوع بحث اين مقاله،چگونگي طراحي سوال و استفاده صحيح از آن در زندگي مي باشد.بي گمان نقطه برتري انسان بر حيوان قدرت تفكر اوست و فكر كردن چيزي جز طرح سوال و ارائه پاسخ به آن نيست . پس چه بهتر كه سوالاتي با كيفيت مطلوب طرح كنيم تا ذهنمان جوابي بهتر براي آن بيابد.هرگز در زندگي خود دنبال مشكلات نباشيم و با تبديل مشكل به مسئله در پي پيدا كردن جوابهاي صحيح و منطقي براي آن باشيم.
سوالات به دو بخش مثبت و منفي تقسيم مي شوند.بطوريكه اگر سوال منفي طرح كنيم بلافاصله ذهن ما به طرف جوابهاي منفي سوق پيدا مي كندو اگر سوال مثبت طرح كنيم ذهن ما به طرف جواب مثبت سوق پيدا خواهد كرد هميشه بايد سوالات را با پيش فرض مثبت طرح كرد تا ضمير ناخوداگاه به دنبال جوابهاي مثبت باشد.به عنوان مثال فرض كنيد كه در خيابان تصادف كرده ايد و خودرويي كه با شما تصادف كرده،مقصر است و خسارت زيادي به شما وارد كرده و شما هم شديدا عجله داريد.در اين موقعيت چه سوالي از خود مي پرسيد؟آيا به دنبال مقصر خواهيد گشت ؟و يا به دنبال راه حلي كه بتوان به بهترين روش و بدون توجه به مقصر آنرا حل كرد.اگر عصباني شويد و به دنبال مقصر باشيد آنگاه ضمير ناخوداگاه شما منفي انديشي را شروع مي كند و كار بد و بدتر ميشود ولي اگر سعي كنيد به دنبال راه حلهايي جهت مسئله پيش آمده باشيد.مطمئنا به جوابهاي بهتري خواهيدرسيد.
هميشه سوال را طوري براي خود طرح كنيد كه يا داراي پيش فرض مثبت باشد و يا اينكه از سوال انتظار جواب مثبت داشته باشيد.فرض كنيد كه پس از مشاوره با يك مشاور مالي تصميم گرفته ايد تعدادي سهام خوب و روبه رشد بخريد اگر دائم از خود بپرسيد اگر اين شركت ورشكست شدآن وقت چه؟اگر شاخص بورس اوراق بهادار پايين آمد آن وقت چه؟و سوالاتي از اين قبيل،در اينصورت هرگز موفق به خريد سهام نخواهيدشد ولي اگر فكر كنيد كه سهام در مدت زمان معيني بازده خوبي خواهد داشت و خود راتشويق و ترغيب به خريد سهام كنيد در آنصورت حتما سهام را خواهيد خريد.
ایمیل جالبی برایم آمده بود به اسم ((مردم قبل از مرگ حسرت چه چیزی را می خورند؟)) که برای خواندن دوستان در وبلاگ قرار می دهم.
«برونی ویر» در کتاب خود اشاره می کند وقتی از این افراد در مورد اشتباهات، آرزوهای برباد رفته و یا موارد پشیمانی سئوال می شد اکثر آنها به موارد مشابهی اشاره می کردند.فهرست پنج مورد عمده از پشیمانی در لحظه مرگ را به طور خلاصه این است :
پرستاری در یکی از بیمارستان های استرالیا که ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ بوده، بر اساس گفته های بیماران در آخرین لحظات عمر عمده ترین موارد پشیمانی و حسرت آنان را جمع آوری و دسته بندی کرده است.
به گفته وی متداول ترین مورد پشیمانی افراد این بوده « ای کاش آنقدر سخت و طولانی کار نکرده بودم.»
این پرستار به نام «برونی ویر» آخرین گفته ها، آرزوهای بربادرفته و حسرت های این افراد را ابتدا در وبلاگ خود منتشر کرد. مطالب این وبلاگ چنان مورد توجه قرار گرفت که وی براساس آن کتابی نوشته است به نام «پنج پشیمانی عمده در لحظه مرگ».
«برونی ویر» در کتاب خود اشاره می کند که اکثر افراد در لحظاتی که در انتظار مرگ هستند، دید بسیار دقیق و روشنی راجع به زندگی خود و زندگی به طور کلی پیدا می کنند و کسانی که هنوز عمری برای آنها باقی مانده با توجه به این مطالب شاید بتوانند از تجارب دیگران بیاموزند.
وی می گوید که وقتی از این افراد در مورد اشتباهات، آرزوهای برباد رفته و یا موارد پشیمانی سئوال می شد اکثر آنها به موارد مشابهی اشاره می کردند.
روزنامه گاردین چاپ لندن، برمبنای گفتگو با نویسنده این کتاب فهرست پنج مورد عمده از پشیمانی در لحظه مرگ را به طور خلاصه منتشر کرده است:
۱- ای کاش من شهامت آن را داشتم که زندگی خود را به شکلی سپری می کردم که حقیقتا تمایل من بود و نه به شیوه ای که دیگران از من انتظار داشتند. این موضوع یکی از عمده ترین موارد پشیمانی درمیان اکثر افراد بوده است . وقتی که لحظات پایانی زندگی فرا می رسد بسیاری از افراد به خوبی درمی یابند که بخش عمده ای از آمال و آرزوهای خود را عملی نکرده اند. آنها در می یابند که دلیل مرگ آنها تا حد زیادی به تصمیم هایی که در طول زندگی گرفته اند بستگی داشته است. سلامت شاید بزرگترین منبع آزادی و آزادی انتخاب است و معمولا افراد تا زمانیکه زندگی آنها به خطر نیافتاده قدر این نعمت را نمی دانند.
۲- ای کاش من اینقدر سخت و طولانی کار نکرده بودم. معمولا بیماران مرد از این نکته شکایت داشتند. آنها دوران کودکی فرزندان و همدهمی با همسر خود را به خاطر ساعات کار طولانی از دست داده بودند. ولی در مورد نسل قدیم که درصد کمتری از زنان شاغل بوده اند این موضوع کمتر در میان بیماران زن رایج بود. تمام مردانی که در بستر مرگ با آنها صحبت شده از سپری کردن ساعات و روزهای طولانی در محیط کار پشیمان بودند.
۳- ای کاش من شهامت بیان احساسات خود را داشتم. بسیاری از افراد درمقاطع مختلف زندگی و یا در شرایط گوناگون برای حفظ مناسبات مسالمت آمیز با دیگران از بیان صریح احساسات خود طفره می روند. به همین خاطر زندگی آنها از آن چیزی که واقعا باید باشد فاصله می گیرد و یا آنها هیچگاه آن کسی نخواهند شد که آرزو و یا توانایی آن را داشته اند. بسیاری از افراد تحت تاثیر تلخکامی و یا ناکامی های ناشی از مماشات با دیگران و محیط ، به بیماری های جدی مبتلا می شوند.
۴- ای کاش تماس با دوستان را حفظ کرده بودم. خیلی از افراد تا لحظات پایانی عمر قدر دوستان خوب و یا حفظ تماس با دوستان قدیمی را نمی دانند و معمولا در فرصت کوتاه قبل از مرگ امکان جستجو و پیدا کردن این دوستان قدیمی فراهم نیست. بسیاری از افراد چنان در زندگی خود غرق می شوند که به سادگی تماس با دوستان را فراموش کرده و یا کلا حذف می کنند. بسیاری در لحظات پایان عمر خود از اینکه برای دوستی و روابط خود ارزش کافی قایل نبوده اند دچار پشیمانی می شوند.
۵- ای کاش به خودم اجازه می دادم که شادتر باشم. این مورد از پشیمانی در کمال تعجب بسیار عمومیت دارد. بسیاری از افراد تا لحظات پایانی عمر خود متوجه نشده بودند که شاد بودن در حقیقت یک انتخاب است. بسیاری سالیان عمر خود را با تکرار عادات و الگوهای همیشگی زندگی خود طی کرده بودند. بسیاری به اصطلاح « آرامش» ناشی از تکرار الگو و عادات همیشگی را بر تغییر ترجیح داده بودند. و این هراس از تغییر هم جنبه های فیزیکی و هم جنبه های احساسی و عاطفی زندگی را شامل می شود.
روزنامه «گاردین» در پایان این فهرست خلاصه از پنج مورد پشیمانی بزرگ در لحظات پایانی زندگی، از خوانندگان خود می خواهد تا عمده ترین مورد پشیمانی خود را بازگو کرده و بگویند برای تغییر روند زندگی و پرهیز از پشیمانی های بزرگ در آخر راه، چه تدبیر و چه تغییری را در نظر خواهند گرفت.
ایمیل جالبی امروز آمده بود به اسم ((نکاتی برای زندگی بهتر)) که البته مرجع آن نوشته نشده بود.بد ندیدم که دوستان هم آن را بخوانند.
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند، یک زندگی به پایان می رسد
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیروئی از داخل می شکند، یک زندگی آغاز می شود
تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود
1-اعداد و ارقام غیر ضروری رو دوربنداز!
این اعداد شامل سن، قد و وزن میشه
بگذار دکترها راجع به این عددها نگران باشن
خوب واسه همینه که بهشون ویزیت می دی.
2 دوستهای شاد و خوش و خرم و سر حالت رو برای خودت نگه دار!
آدمهای بی حس و حال تو رو هم بی حال می کنن
( اگه خودت جزو این دسته ای حواست باشه!)
3- دائم در حال یادگیری باش!
سعی کن بیشتر راجع به کامپوتر، کارهای دستی،باغبانی و خلاصه هرچی که فکر
می کنی یاد بگیری
هیچوقت نگذار مغزت بی کار بمونه
"مغز بیکار پاتوق شیطانه"
این شیطان هم اسمش آلزایمر ِ
4- از چیزهای ساده، لـــذت ببر
5- اغلب بخنـــــد، قهقهه های بلند و طولانی
اونقدر بخند که نفست بند بیاد
اگه دوستی داری که خیلی باهاش می خندی، پس خیلی باهاش وقت بگذرون
6- گاهی اوقات یه کم اشک بریز
سختی کشیدن هست، غمگین بودن هست اما ادامه بده
تنها کسی که تمام طول زندگیمون کنار ماست، خود ما هستیم
پس تا وقتی که زنده ایی زندگی کن
7- دور و اطرافت رو با آدمهاو چیزهایی پر کن که دوستشون داری
با د وستها و فامیل، با یادگاری هات، حیووون خونگی، موسیقی ، گل و گیاه و
خلاصه هرچیزی
خوب حالا خونه ات پناهگاه و محل آرامشت شد؟
بگو ببینم، رابطه ات با خدا چطوره؟
8- سلامتیت رو جشن بگیر و بهش اهمیت بده!
اگه سالمی، سعی کن این وضعیت رو حفظ کنی
اگه وضعت متغیره، سعی کن متعادلش کنی و حالت رو بهتر کنی
اگر هم فکر می کنی تنهایی از پسش بر نمی آیی،از یک نفر کمک بگیر
9- به سمت ناراحتی ها ت سفر نکن!
برو به یک مرکز خرید، برو به یه محله ی دیگه، حتی برو یه کشور دیگه
اما هیچ وقت جایی نرو که باعث سرافکندگی و احساس گناهت بشه
10- از هر فرصتی که داری استفاده کن و به همه کسانی که دوستشون داری،
عشقت رو نشون بده
دوستان عزیز همانطور که ملاحظه می کنید تاکنون بیشتر مطالب وبلاگ در خصوص خودشناسی و خودسازی بوده است.شاید عده ای از دوستان بگویند این وبلاگ قرار است آموزش سرمایه گذاری باشد یا یک وبلاگ در مورد خود شناسی یا موفقیت. شاید حق با این دوستان باشد.ولی من معتقدم آنهائی که توانسته اند در هر امری سرآمد هم نسلان،همکاران و... شوند ، به نوعی متفاوت بوده اند و این تفاوت نه از ظاهر و بدن بلکه ناشی از قدرت بیشتر روحی و روانی،خلاقیت و قویتر بودن شخصیتشان بوده است.
بنابراین از دوستان عزیزی که از وبلاگ بازدید می کنند می خواهم که نسبت به آنچه در وبلاگ در مورد مواردی غیر از آموزش سرمایه گذاری مطرح می شود کمی تامل داشته باشند و مطالب وبلاگ را دنبال نمایند . چرا که به زعم بنده این موارد زیر بنای موفقیت در هر کاری است و هر چه ما بتوانیم در این قسمت بهتر خود را آماده کنیم در ادامه راه بدون تردید موفقتر خواهیم بود. یا حق
مورچه ها را در نظر بگیرید. آیا باور می کنید که این موجودات کوچک می توانند به ما یاد بدهند که چطور باید زندگی بهتری داشته باشیم؟
از رفتار مورچه ها می توانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر کمک می کنند.
درس اول
مورچه ها هیچوقت تسلیم نمی شوند. آیا متوجه شده اید که چطور مورچه ها همیشه به دنبال راهی برای رد شدن از موانع هستند؟ انگشتتان را در راه یک مورچه قرار دهید و آن را دنبال او بکشانید، یا حتی روی او. مدام به دنبال راهی برای عبور از انگشت شما خواهد بود. هیچوقت یکجا نمی ایستد و گیج نمی ماند. هیچوقت دست از تلاش بر نمی دارد و عقب نمی کشد. همه ما باید یاد بگیریم که اینچنین باشیم. همیشه موانعی در زندگی ما وجود دارد. چالش این است که دست از تلاش برنداریم و به دنبال راه های جایگزین برای رسیدن به اهدافمان باشیم.
درس دوم
مورچه ها همه تابستان به فکر زمستان هستند. داستان قدیمی گنجشک و مورچه را یادتان هست؟ در اواسط تابستان، مورچه ها به شدت مشغول جمع کردن آذوقه برای زمستان خود هستند، در حالی که گنجشک برای خود خوش می گذراند. مورچه ها می دانند که تابستان - اوقات خوش برای همیشه نمی ماند. بالاخره زمستان می آید. این درس خیلی خوبی است. وقتی زندگی خوب می شود، نباید مغرور شوید و تصور کنید که هیچوقت زندگیتان با شکست رو به رو نخواهد شد. با دیگران با ملاطفت و مهربانی رفتار کنید. برای روزهای سخت پس انداز کنید و به فکر آینده باشید و یادتان باشد که اوقات خوب همیشه نیستند اما انسان های خوب همیشه هستند.
درس سوم
مورچه ها همه زمستان به فکر تابستان هستند. وقتی با سرمای طاقت فرسای زمستان مواجه می شوند، همیشه به خودشان یادآور می شوند که این همیشگی نخواهد بود و بالاخره تابستان فرا می رسد و با اولین اشعه های خورشید تابستان، مورچه ها بیرون می آیند و آماده کار و تلاش و تفریح هستند. وقتی ناراحت و افسرده هستید و وقتی تصور می کنید مشکلات تمامی ندارند، خوب است که به خودتان یادآور شوید که این نیز می گذرد. اوقات خوش فرا می رسد و خیلی مهم است که همیشه رویکردی مثبت به زندگی داشته باشید.
درس چهارم
مورچه ها هر چه از توانشان بر می آید را انجام می دهند. مورچه ها چه مقدار غذا در تابستان جمع می کنند؟ هرچقدر که بتوانند! این الگوی خیلی خوبی برای کار است. هر چه که از دستتان برمی آید را انجام دهید. یک مورچه نگران این نیست که مورچه دیگر چقدر غذا جمع کرده است. عقب نمی کشد و به این فکر نمی کند که چرا باید اینقدر سخت تلاش کند. از حقوق کم خود هم شکایت نمی کند. آنها فقط سهم شان را از کار انجام می دهند. موفقیت و خوشبختی معمولاً در نتیجه 100% به دست می آید، یعنی همه آنچه که در توان دارید را به کار گیرید. اگر به اطرافتان نگاه کنید، افراد موفقی را می بینید که با هر چه در توانشان هست زحمت می کشند.
پس:
1) عقب نکشید.
2) به فکر آینده باشید.
3) مثبت اندیش باشید.
4) تا منتهای توان خود تلاش کنید.
و یک درس دیگر هم هست که می توانید از مورچه ها یاد بگیرید. آیا می دانستید که مورچه ها می توانند شیئی با 20 برابر وزن خود حمل کنند؟ شاید ما هم همینطور باشیم. ما می توانیم سختی ها را به دوش بکشیم و حجم کارهای سخت و زیاد را مدیریت کنیم. دفعه بعد که چیزی موجب ناراحتی تان شد و تصور کردید که قادر به تحمل آن نیستید، دلسرد نشوید. به آن مورچه کوچک فکر کنید و یادتان باشد که شما هم می توانید وزن بیشتری را به دوش بکشید!
منبع: مردمان - mardoman.net
سه
برنامه ریزی توسعه فردی(personal Development Planning ):
همانطور که در قسمت دوم مراحل ثروتمند شدن گفتم توسعه فردی یکی از راهکارهای افزایش توانائیها بر اساس شناخت نقاط قوت و ضعف و برنامه ریزی برای کسب مهارتهای مورد نیاز می باشد.
در این فرایند فرد عملکرد خود را ارزیابی می کند و برای رسیدن به اهداف شخصی،مالی،اجتماعی و...خود هدفگذاری و برنامه ریزی می کند.
هدف در این برنامه ریزی افزایش ظرفیتها ی فردی ،با استفاده از ابزار شناخت خود (که می تواند اینیاگرام یا ابزار دیگری در این زمینه باشد) ،هدفگذاری و برنامه ریزی راهبردی جهت نیل به اهداف از پیش تعیین شده فردی می باشد.
در برنامه ریزی توسعه فردی فرایندهائی با تقدم و تاخر صحیح تعریف می شود که بطور خلاصه به شرح زیر است:
1- شناخت تیپ شخصیتی بر اساس تیپهای شخصیتی شناخته شده،استعدادها،توانائیها، نقاط قوت،نقاط ضعف ،مهارتها و بطور کلی ابعاد و ویژگیهای شخصیتی فرد
2- هدفگذاری در زمینه های مورد نیاز یا مورد علاقه و تعریف برنامه ریزی راهبردی و ایجاد انگیزه و تعهد جهت اجرا طبق برنامه ریزی
3- یادگیری مهارتهای جدید یا تکمیل مهارتها بر اساس اهداف تعیین شده
4- ارزیابی مداوم خود،اهداف،راهبردها و نتایج در چارچوب زمان تعیین شده
این برنامه به کلیه افرادی که به دنبال بهبود مستمر زندگی خود می باشند و یا بدنبال دست یابی به اهداف بزرگ هستند کمک می کند تا بصورت خودآگاه نسبت به نقد خود و شناخت شخصیت ذاتی خود، توانائیها،نقاط قوت وضعف فردی و همچنین فرصتها و تهدیدات فردی اقدام کنند.همچنین باعث ایجاد ارتباط بین اهداف شخصی،شغلی و... می شود و باعث رشد همه جانبه فرد می شود.
نتیجه خوب دیگر استفاده از برنامه ریزی توسعه فردی این خواهد بود که زندگی ،هدفمند ودر چارچوب مدیریت اولویتها وزمان خواهد بود و هر فرد در هر زمانی برنامه کاری،شخصی و... خود را می داند.
چگونه بایداز برنامه ریزی توسعه فردی استفاده کرد؟
برنامه ریزی توسعه فردی را هر کس می تواند به تنهائی انجام دهد.لازمه آن ،داشتن آگاهی در زمینه تیپ شخصیتی خود،آگاهی به نقاط قوت و ضعف خود،علایق و...می باشد.فرمهائی نیز برای برنامه ریزی توسعه فردی طراحی شده اند که برای دانلود قرار میدهم.
در این خصوص کلاسهائی هم برگزار می شود که اساتید مربوطه می توانند این برنامه را باشما همراهی نمایند.
عادت 4 : برنده –برنده بیندیشید
انسانها می توانند در کلیه سطوح ارتباطی خود به چهار شیوه فکری رفتار کنند که عبارتند از:
1- برنده-برنده اندیشیدن و رفتار کردن : این روش تفکر انسانهای موثر است که در تعاملات خویش با دیگران در اندیشه منفعت طرفین هستند.
2- برنده-بازنده اندیشیدن و رفتار کردن: اینگونه اندیشیدن مربوط به انسانهای فرصت طلب است که در تعاملات فقط به فکر منافع خود هستند.
3- بازنده-برنده اندیشیدن و رفتار کردن: اینگونه نگرش مربوط به انسانهای ضعیفی است که بدلیل کمبود شهامت،خود کم بینی و نداشتن اعتماد به نفس ایثار بی مورد می کنند.
4- بازنده-بازنده اندیشیدن و رفتار کردن: اینگونه طرز فکر مربوط به انسانهای بیمار است که در هر اجتماعی وجود دارند.
در نگرش انسانهای موثر، هدف وسیله را توجیه نمی کند.بنابراین در مسیر حرکت به سمت هدف جدای از منافع و مصالح خود، برای منافع دیگران هم ارزش قائل می شوند. بعبارتی موفقیت خود را در گرو موفقیت دیگران می دانند.
عادت 5 : نخست گوش دهید ، آنگاه جویای تفاهم باشید
می دانیم گوش دادن با شنیدن متفاوت است.شنیدن فقط یک حس است ولی گوش دادن منجر به درک می شود.شنیدن بدون نیاز به آگاهی انجام می شود ولی گوش دادن با آگاهی و درک انجام میشود.
یکی از اصلی ترین کلیدهای ارتباط موثر با دیگران، گوش کردن به صحبتهای آنان است.اگر بتوان این مهارت را در خود ایجاد کرد یعنی به حرف دیگران گوش دهیم آنگاه موجبات رسیدن به تفاهم را ایجاد خواهیم کرد. چون گوش دادن به حرف طرف مقابل منجر به درک او و دیدن مسائل از زاویه دید اومی شود.انسانهای موثر اول خوب گوش می دهند و سپس جویای تفاهم می شوند.
عادت 6 : سینرژِی ( نیروی جمعی )ایجاد کنید
گفته می شود عقل دو نفر بهتر از عقل یک نفر کار می کند.به همین صورت عقل جمعی بهتر از عقل دو نفر کار می کند لذا انسانهای موثر برای حصول به نتیجه، بصورت جمعی حرکت کردن را به بتنهائی کار انجام دادن ترجیح می دهند. چرا که واقفند برایند توانائیهای جمعی بسیار فراتر از توانائیهای فردی است.
هر گاه روح مشارکت و تعاون بر ارتباطات اجتماعی حاکم شود، همه چیز را به امکانات ، راه حل ها و انتخاب های تازه گشوده اید . اعتماد بالای حاصل از روحیه تیمی راه حل هایی را پدید می آورد که از انتخاب های اولیه فردی بهتر است .
عادت 7 : اره را تیز کنید ( اصول بازسازی چهار بعد اساسی زندگی )
همانگونه که در قسمت اول گفته شد سه عادت اول به شخص و منش او مرتبط بود و سه عادت بعدی به ارتباط شخص با اجتماع یا شخصیت اجتماعی او مربوط می شود.
هر انسانی دارای چهار بعد جسمی،معنوی،،ذهنی و عاطفی-اجتماعی می باشد. پرورش هر یک از این چهار بعد روش مخصوص به خود را دارد. پرورش بعد جسمی با ورزش و فعالیتهای بدنی میسر است.پرورش بعد معنوی با ایجاد ارتباط با خالق و عبادت او انجام می شود.پرورش ذهنی با یادگیری مداوم صورت می گیرد و بعد عاطفی-اجتماعی با ایجاد ارتباط با اجتماع پرورش می یابد.
پرورش هر یک از 4بعد ذکر شده مهم و ضروری می باشد ولی اغلب مردم بدلیل درگیری بیش از حد یا پرورش تک بعدی خود، کمتر به پرورش بعد معنوی خود مبادرت می ورزند. عادت هفتم مردمان موثر توجه به پرورش بعد معنوی است که از آن بعنوان تیز کردن اره یاد شده است.
در صورتیکه به این بعد و پرورش آن توجه شود 6 عادت قبلی در وجود ما پرورش پیدا می کنند.تیز کردن اره در اصل کشف ذات است و شناخت و ارزیابی نگرش خود به زندگی . تیز کردن اره متعادل کننده ومتعالی کننده پرورش چهاربعد وجودی انسان است.
به دوستان پیشنهاد میکنم این کتاب را مطالعه کنند.
بدون تردید قبل از رسیدن به جایگاههای بالا از لحاظ موفقیت و ثروت یا مقام اگر انسانها نتوانند با ایجاد ظرفیت سازی در خود جنبه های درونی خود را تقویت کنند ، پس از نیل به هدف(ثروت، مقام ،موفقیت و...) تعادل لازمه بین درون و برون فرد بر هم خورده و عدم تعادل ایجاد می شود که نتیجه آن ممکن است ناگوار باشد.
کتاب ((هفت عادت مردمان موثر)) نوشته دکتر استفان کاوی یکی از کتابهای بسیار مطرح در زمینه مدیریت و روانشناسی است که در آن به هفت عادت انسانها کارا و موثر اشاره می کند.
این کتاب در سال 1989 چاپ شد و در مدت کوتاهی به زبانهای مختلف ترجمه و در سراسر جهان به فروش رسیده است.
همانگونه که قبلا گفتم بسیاری از انسانها تابع شرایط و زمان هستند و در مقابل تعداد معدودی نیز هستند که عوامل و شرایط را در کنترل خود در می آورند.دکتر استفان کاوی در کتاب خود 7 عادت اصلی این عده را بیان می کند.
7 عادت مردمان موثر
عادت 1 : عامل باشید
عامل بودن یعنی پذیرفتن مسئولیت زندگی خود .بسیاری از افراد تسلیم شرایطی هستند که در زندگی برایشان اتفاق می افتد و پس از اتفاق زمین و زمان را دلیل آن اتفاق می دانند. بعبارت دیگر کنترلی بر زندگی خود ندارند و بصورت واکنشی عمل می کنند.اینگونه افراد عامل نیستند.
افراد عامل بصورت واکنشی عمل نمی کنند بلکه با پذیرفتن مسئولیت ،خود سازنده شرایط حاکم بر زندگی خود می شوند. بعبارت دیگر بر کلیه امور زندگی خود کنترل دارند و در مشکلات با استفاده از آگاهی وخلاقیت مسائل را آنگونه که خود می خواهند راهبری می کنند.
عادت 2 : در ذهن خود از پایان آغاز کنید
اگر مقصدی برای سفر وجود نداشته باشد همه راهها به مقصد ختم می شود. آیا می توان برای سفری برنامه ریزی کرد ولی مقصد مشخص نباشد؟
تعیین مقصد(هدف) و تجسم ذهنی آن باعث می شود که هم از مسیر انحراف ایجاد نشود و هم تحمل ناملایمات حاصل ازطی مسیر فرد را وادار به خروج از مسیر نکند (البته به شرط ایجاد تعهد در خود برای رسیدن به هدف .)
عادت 3 : نخست امور نخست را قرار دهید
تشخیص اولویت انجام کارها یکی از مهمترین عادتها یا مهارتهای مردمان موثر است. می دانیم که کلیه کارهای هر فرد را می توان در 4 دسته کلی زیر قرار داد.
1- کارهای مهم و فوری: هر فرد سالم آن را تشخیص می دهد.
2- کارهای مهم و غیر فوری: تشخیص این نوع کارها بسیار مهم و این نوع کارها باعث رشد فرد در زندگی می شود.
3- کارهای غیر مهم و فوری: تاثیر مهمی در زندگی ندارند.
4- کارهای غیر مهم و غیر فوری: تاثیر مهمی در زندگی ندارند.
انسانهای موثر قدرت تشخیص بالائی در کارهای مهم و غیر فوری دارند.بعبارت دیگر طبق قانون 20-80 یا اصل پاراتو، 80درصد نتایج مثبت در زندگی نتیجه 20 درصد از فعالیتهای ماست(آن را برای همه مسائل میتوان تعمیم داد مثلا 80 درصد ثروت دنیا در اختیار 20 درصد از مردم دنیاست.) انسانهای موثر قدرت تشخیص 20 درصد کارهای مهم را دارند و اول آنها را انجام می دهند . بعبارت دیگر شاید بتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که انسانهای موثر به جای مدیریت زمان،بر خود مدیریت می کنند و به جای اینکه خود را درگیر امور بیهوده کنند صرفا بر روی کارهای مهم تمرکز می کنند.
همانگونه که ملاحظه می شود سه عادت بالا عادتهای شخصی می باشند یعنی به نوعی عادتهائی است که هر شخص با داشتن آنها می تواند بر خود مدیریت کند.
در قسمت بعدی، سه عادت دیگر که عادت هائی در جهت تعامل با اجتماع هستند ارائه خواهد گردید.
اما چگونه میتوانیم كلیدی پیدا كنیم كه روابط خانوادگی، عاطفی و حرفهای ما را تسهیل كند؟ و چگونه میتوانیم راهحلی بیابیم كه برای همه اشخاص راضیكننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟
نویسندگان كتاب راهبرد دلفینی كلید این امر را تنها در همكاری و انعطافپذیری میدانند. آنها معتقدند كه به طور كلی، انسانها را همانند موجودات دریایی میتوان به 3 طبقه تقسیم كرد: ماهیهای كپور، كوسهها و دلفینها.
دسته اول: ماهیهای كپور هستند كه همیشه ماهیهای قربانیاند زیرا پیوسته توسط دیگر ماهیها خورده میشوند. در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسانها نیز چنین هستند؛ یعنی برخی از انسانها در زندگی خود نقش ماهی كپور را بازی میكنند. آنها كم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص میشوند و حتی ممكن است قربانی روابط غلط و تفكرات منفی خود شوند.
به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همكاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده- برنده را برگزیده است.
قسمت سوم آشنائی با اینیاگرام را براتون گذاشتم. تاثیر خودشناسی دقیق در زندگی بسیار بزرگ و شگرف می باشد.هیچ ثروتمندی(انسان موفق) بدون شناخت خود (نقاط قوت و ضعف خود)نمی تونه به ثروت برسه.ضمن اینکه کسب مهارتهای اساسی که در ادامه عرض خواهد شد نیز بسیار موثر است. با ما باشید.
برای استفاده صحیح از اینیاگرام باید اصول زیر را مد نظر داشت:
1-تیپ شخصیتی فرد هیچ وقت در طول عمر عوض نمی شود.
2-هیچیک از تیپهای شخصیتی بهتر یا بدتر از دیگری نیست.
3-تمام صفات مربوط به یک تیپ مشخص همیشه در شخص دیده نمی شود.
4-اینیاگرام کاربردی جهانی دارد.
5-شناخت تیپ شخصیتی بیانگر همه چیز در مورد فرد نیست.
6-ضمن اینکه شناخت تیپ شخصیتی خود در زندگی یک انقلاب است ولی باید متوجه بود که برای توجیه و پذیرا بودن نقاط ضعف شخصیتی بکار برده نشود.
7-شناخت تیپ شخصیتی همانگونه که نباید برای توجیه خود بکار گرفته شود نباید برای مبارزه و جدل هم در نظر گرفته شود بلکه باید از زیر حکومت مطلق تیپ بیرون آمده و هوشیارانه و خردمندانه به سمت تکامل حرکت کرد.
8-شناخت تیپ شخصیتی خود آغازی است برای طی مسیر بی پایان تکامل انسانی خود که باید قدم به قدم آن را پیش برد.
9-تمام صفات موجود در شخصیتهای نه گانه در همه افراد دیده می شود ولی میزان نفوذ و تاثیر گذاری این صفات در هر تیپ شخصیتی شدت و ضعف دارد.
10- هر انسان و رویدادی در نوع خود منحصر به فرد است.
ترسهای اصلی تیپهای شخصیتی (the basic fears)
روانشناسان پژوهشگر بر این باورند که تمامی ساختار شخصیتی هر فرد بر اساس ترس و تمایل خاص اوست. همچنین به این نتیجه رسیدند که هر تیپ شخصیتی دارای ترس و تمایل اصلی است به شرح زیر:
تیپ1 |
ترس از بد و غیر اخلاقی بودن و عیب داشتن |
تیپ2 |
ترس از در خور دوست داشتن نبودن |
تیپ3 |
ترس از عدم لیاقت و بی ارزش بودن |
تیپ4 |
ترس از عدم هویت و ارزشهای شاخص فردی |
تیپ5 |
ترس از بیهوده،بی مصرف و ناتوان بودن |
تیپ6 |
ترس از نداشتن راهنما و حامی |
تیپ7 |
ترس از گرفتار درد و رنج شدن |
تیپ8 |
ترس از مورد آسیب و یا کنترل دیگران قرار گرفتن |
تیپ9 |
ترس از گسستگی،عدم ارتباط و تنهائی |
تمایلات اصلی تیپها(the basic disires)
تمایلات اصلی تیپهای 9گانه بسیار معقول و انشانی است در صورتیکه فرد را بیش از حد تحت کنترل نداشته باشد. تمایلا انسانی مکانیسم دفاعی برای ایجاد تعادل در برابر ترسهای موجود است.چنانچه گرایش به تمایلات اصلی از حد تعادل تجاوز کند پیچیدگی شخصیتی مربوط به آن تمایل عمیق تر و غالب تر می شود.
تمایلات اصلی و پیپیدگیهای حاصل از آنها(Basic desires and their Distortion)
تیپ 1 |
تمایل به درستی و کمال تبدیل می شود به |
عیب جوئی و کمال گرائی |
تیپ2 |
تمایل به اینکه مورد محبت واقع شود تبدیل می شود به |
نیاز به اینکه مورد نیاز باشد |
تیپ3 |
تمایل به اینکه با ارزش باشد تبدیل می شود به |
کوشش فراوان برای کسب موفقیت |
تیپ4 |
تمایل به اینکه خودش باشد تبدیل می شود به |
خودپرستی و خود خواهی |
تیپ5 |
تمایل به لایق بودن تبدیل می شود به |
دانای بی مصرف |
تیپ6 |
تمایل به اینکه امنیت داشته باشد تبدیل می شود به |
وابستگی به باورها |
تیپ7 |
تمایل به خوشنود بودن تبدیل می شود به |
بی خیالی و خود انگیزی |
تیپ8 |
تمایل به حمایت از خود تبدیل می شود به |
جنگ و جدل |
تیپ9 |
تمایل به صلح و آرامش تبدیل می شود به |
مسامحه کاری و نادیده گرائی |
رفتارهای اجتماعی تیپ های شخصیتی
|
|
تیپ 1
|
تصحیح دیگران
|
تیپ 2
|
آگاه شدن به نیازها و تمایلات دیگران
|
تیپ3
|
خوش رفتاری و آراستگی
|
تیپ4
|
کج خلقی
|
تیپ5
|
خودمشغولی
|
تیپ6
|
نارضایتی
|
تیپ7
|
گول زدن و گمراه کردن
|
تیپ8
|
بی نیاز نمایاندن
|
تیپ9
|
زیرکانه مبارزه کردن
|
در این بخش به تیپهای شخصیتی نه گانه می پردازم.شما میتونید خودتان را تاحدودی با این تیپها تطبیق بدین.ولی شناخت دقیق تیپ شخصیتی توسط اهل فن و با آزمونهای مربوط مشخص می گردد.در آینده به این آزمونها بیشتر می پردازم.
9 تیپ شخصیتی اناگرام :
1- اصلاح گر : تاثیر گذار قوی – نکته بین – عدم بروز احساسات ظاهری – ناظم – تصحیح دیگران
· مناسب مشاغل بازرسی
2- یاری رسان : بدون چشم داشتی به دیگران خدمت می کنند - دارای هنر خوب گوش دادن – تسلی دهنده دیگران – بازگو کننده جزئیات زندگی – مبلّغ خوب – مهربان و دلسوز
· مناسب مشاغل پرستاری – پزشکی – امدادرسانی
3- موفق : روابط عمومی عالی – امتیاز گیرنده قوی – مقایسه گر – افراط در مدیریت و استرس زا – وفاداری کم – شهرت طلب
· مناسب مشاغل مدیریتی
4- فردگرا : درون گرا – علاقه به عشق و احساسات – خلاق – هنردوست – هنرمند – توانا در کاهش دردهای دیگران – توجه زیاد به همدردی و تشویق – احساس عدم درک شدن توسط دیگران
· مناسب مشاغل هنری ، نویسندگی ، طراحی
5-کنجکاو : عاشق مطالعه – کم حرف و متفکر – ضعیف در حضور جمع – آرشیو ساز – بسیار مطلع – گوشه گیر و محقق – دوست ندارد برای فرد وقت و انرژی خود را صرف کند – خود و دانش خود را در خدمت بشریت می گذارد .
مناسب مشاغل تحقیقاتی
6-وفادار : بیزار از جنگ و دعوا – تمایل به یک رنگی – تمایل به داشتن کاری مشخص – قابل اطمینان و وفادار و دوست یاب خوب – امنیت خواه – کارآمد در موقعیتهای اجتماعی
· مناسب مشاغل امدادرسانی – کارمندی
7-خوش گذران : دارای غم پنهان ولی شاد و سرحال – بیزار از محیط افسرده و یکنواخت – چندکاره – دوستدار شور و شوق و هیجان
· مناسب مشاغل پر چالش و تصدی پستهایی با ماموریتهای فراوان
8-مبارز : با شهامت ، شجاع – اهل مشاجره و مجادله – تلاش در احقاق حقوق دیگران – رک گویی و رک خواهی – تمایل به مطلع شدن از عقاید دیگران – تمایل به کسب و کار مستقل – قدرت طلب – سلطه گر
· مناسب مشاغل مدیریتی ارائه خدمات
9- مصلح : حفظ کننده آرامش به هر قیمتی – خوش بیان – دید آسان به زندگی – دارای حس همدردی بدون توقع – مشاور و میانجی خوب
· مناسب مشاغل بازاریابی و هرگونه خدمات مشاوره ایی
ضمن تشکر از نظرات دوستان مختصری در مورد اینیاگرام توضیح میدم.
اینیاگرام
طبقه بندی تیپهای شخصیتی
شناخت تیپ شخصیتی خود بسیار با ارزش است.این کار ارزش علمی،روانی و درمانی دارد.زیرا افرادی که از نا آسودگیهای روانی رنج می برند و افرادی که در روابط خود با دیگران و در زندگی مشترک خود دچار نابسامانی هستند،می توانند دریابند که کدام بعد از شخصیت فردی آنها موجب می شودکه با برخی ناسازگار و با برخی سازگار باشند و یا چه بخشی از رفتارهای فردی آنها مانع پیشرفت و رفع مشکلات فردی و اجتماعی آنهاست.
هنگامیکه بتوانیم خود را درست بشناسیم می توانیم به نیازها،باورها،ترسها و نگرانیهای خود آگاه شویم و حتی ممکن است این آگاهی به خودی خود برخی از مشکلات را از بین ببرد.
برای شناخت تیپ شخصیتی خود باید دو کار انجام دهیم.
1- به موقعیت،تجربیات،افکار و احساسات و اعمال خویش توجه کنیم
2- الگوها،ساختارها و مقاصد پنهانی خود را یشناسیم.
شناخت تیپهای شخصیتی(اینیاگرامenneagram )
اینیاگرام مشخص می کند که یک انسان در چه چارچوبی قرار دارد و چگونه می تواند از آن خارج شود. این روش خودشناسی،تنها روشی است که راه رهائی از چارچوب را نشان می دهد.چرا که شخصیت انسان است که در چارچوب قرار دارد نه خود انسان .
آنهائی موفق می شوند به تکامل انسانی نایل آیند که چارچوب شخصیتیشان را بشکنند و خود واقعی شان را نشان دهند.
بطور کلی شمار اندکی از افراد،ذات خود را تجربه می کنندچون ضمیر آگاه در کنترل شخصیت است و ذات در ضمیر ناخود آگاه قرار دارد.
با کمک خود شناسی به شیوه اینیاگرام چارچوب مهار کننده شخصیت خود را می توان شناخت و با برچیدن آن، رویاروئی با ذات رافراهم ساخت.
اینیاگرام بعد از مشخص کردن آنچه که در چارچوب است(شخصیت) و چارچوب آن (آنچه که مانع رسیدن به یک زندگی سالم و معنی دار است)،امکان رهائی را فراهم کرده و راه رسیدن به یکتائی وجود خود را نشان می دهد.