آموزش دربازار سرمایه و برند
آموزش سرمایه گذاری و برندینگ

 اکثریت برندهای مشهور نام‌هایی کوتاه و مختصر هستند که با خلاقیت و ابتکار طراحان به گونه‌ای منحصربه‌فرد خلق شده‌اند. تعدادی از این برندها ترکیبی اختصاری از حروف اول نام کامل شرکت یا نام مالکان و موسسان اولیه آن هستند. 

 

باید گفت که خلق یک لوگو بیش از وجود یک نوشته تاثیرگذار خواهد بود. یک تصویر به یاد ماندنی و منحصربه فرد که حروفی نیز در آن گنجانده شده باشد، به مراتب بیش از یک متن برای یک کسب و کار فایده خواهد داشت. نکته دیگر این است که هر چقدر هم یک برند مفید باشد، تا زمانی که به وفور در معرض دید قرار نگیرد، هیچ سودی به حال صاحبان برند نخواهد داشت.
تمامی لوازم‌التحریر یک بانک باید نام برند را روی خود داشته باشد. کارت‌های ویزیت، سربرگ‌ها، تقویم و هدایای تبلیغاتی، کیف‌های حمل اسناد و لپ‌تاپ و هرآنچه که به بانک و محصولات یا خدمات آن مرتبط است. مشتریان احتمالی باید بارها وبارها این نام را ببینند تا به خاطرشان بسپارند. راه‌های مختلفی برای عرضه برندها به مشتریان بالقوه وجود دارد. تبلیغات مهم‌ترین و سریع‌ترین راه به شمار می‌رود.
می‌توان با حضور در روزنامه‌ها، مجلات، تلویزیون، رادیو و ژورنال‌های تجاری و ایستگاه‌های مترو در اندک زمانی برند را به جمعیت زیادی نشان داد. در واقع این بهترین روش است؛ ولی گران است و برای یک کسب وکار نوپا مقدور نیست که در طولانی‌مدت از آن استفاده کند. به همین جهت باید از همان ابتدا طرح تبلیغاتی را به گونه‌ای طراحی کرد که زمان پاسخ‌دهی آن به حداقل برسد و بتوان تا حداکثر زمان ممکن از آن استفاده نمود. توجه به نوع کسب‌وکار و نوع بازار هدف عواملی هستند که می‌توانند خطرات کهنه شدن و ناکارآمد بودن تبلیغات را کاهش دهند.
معرفي معتبرترين برند خدماتي در دنيا
آمريكن اكسپرس آژانس مسافرتي شماره يك جهان است و تاريخچه قابل توجهي دارد. اين شركت در سال 1850 به عنوان يك شركت حمل‌و‌نقل سريع تاسيس شد. در سال‌هاي 1880 آمريكن اكسپرس همچنين به حمل‌ونقل كالا مشغول بود؛ ولي در همين دوران يك بخش نقل و انتقال مالي هم ايجاد كرد كه بيشتر مشتريان آن را موج تازه مهاجران اروپايي تشكيل مي‌دادند كه مي‌خواستند براي خانواده خود در ميهن اصلي‌شان پول بفرستند. 
در سال 1819 آمريكن اكسپرس، چك مسافرتي را ابداع كرد و با اين كار همزمان انقلابي در صنعت توريسم و مسافرت و صنايع مالي و پولي به وجود آورد. تا سال 1985 كه آمريكن اكسپرس دومين ابداع بزرگ خود، يعني كارت اعتباري آمريكن اكسپرس را ارائه داد، اين كارت پلاستيكي سبز رنگ توانست مثل چك‌هاي مسافرتي، موانع دست و پاگير نقل و انتقال پول را از سر راه مردم، نه تنها مسافران بلكه خريداران عادي بردارد.
كارت اعتباري آمريكن اكسپرس براي اولين بار به مردم امكان داد بدون حمل پول نقد در جبيشان، خريدهاي خود را انجام دهند. اين كارت داراي تعرفه قابل شارژ بود؛ از اين رو در دسترس همه اقشار جامعه قرار نداشت. بنابراين، كارت آمريكن اكسپرس به عنوان سمبلي براي كسب موقعيت اجتماعي تبديل شد، نشانه اينكه «من داراي اعتبار مالي بالايي هستم.»
آمريكن اكسپرس از سال 1880 در جست‌وجوي شيوه‌اي بود كه از دردسرها و اوضاع نامنظم جابه‌جايي فيزيكي پول نقد، در نقل و انتقالات مالي خلاص شود. كارت‌هاي اعتباري شارژي موفق شد بخش بزرگي از جامعه را يك گام از اسكناس و سكه (نقدينگي سخت) دور و به دنياي تميزتر نقدينگي نرم نزديك كند. در نيمه دوم قرن بيستم، فعاليت‌هاي تبليغاتي آمريكن اكسپرس، كارت اعتباري را سمبل شخصيت و مقام جلوه مي‌دادند و گاه آن را به عنوان نشانه عضويت در يك كلوپ و باشگاه ويژه نشان مي‌دادند. يكي از شعارهاي تبليغاتي معروف آمريكن اكسپرس اين بود: «عضويت، امتيازات خاص دارد.» تجار موفق و شناخته شده‌اي مثل ريچارد برانسون در آگهي‌هاي تبليغاتي، عضويت در آمريكن اكسپرس را توصيه مي‌كردند. 
امروزه، اين شركت به يك «سوپرماركت مالي» يا به گفته خودشان به شركت خدمات متنوع مسافرتي، مالي و شبكه‌اي در سراسر جهان تبديل شده است؛ ولي هنوز قسمت اعظم شهرت آن به دليل كارت‌هاي كوچك پلاستيكي‌ اش است. با اين حال، در قرن جديد تصوير ذهني برند، آمريكن اكسپرس و كارت‌هايش به طرز غير قابل انكاري، از يك برند انحصاري و گران به يك برند همگاني تغيير يافت. نوعي كارت‌هاي اعتباري كه ديگر نشان‌دهنده موقعيت اجتماعي نبودند و كاربرد آنها تسهيل امور مالي بود، جايگزين كارت‌هاي قبلي شدند. مردم ديگر از كارت‌هاي آمريكن اكسپرس براي پرداخت خريدهاي معمولي مانند خريد از سوپرماركت يا حتي اجاره ماهانه استفاده مي‌كردند.
آمريكن اكسپرس با استفاده از تبليغاتي كه مخاطبش خريداران جزء هستند، موفق شده‌ است جايگاه قديمي خود را به عنوان سمبل پرستيژ و مقام اجتماعي پايين بياورد و عموم مردم را هدف قرار دهد. هر چه باشد، سال‌ها از دهه پنجاه ميلادي مي‌گذرد و امروز ديگر همه جهان بر پايه كارت‌هاي اعتباري مي‌چرخد، با اينكه تغيير از جايگاه ويژه به «مردمي»، استراتژي پرخطري بود، ولي پيشينه قديمي و معتبر آمريكن اكسپرس در امانت‌داري و امنيت مالي، اين انتقال را براي اين برند، نسبت به بسياري از نام‌هاي تجاري ديگر، آسان‌تر ساخت. اكنون آمريكن اكسپرس مي‌تواند ادعا كند كه به هدف اوليه خود يعني ايجاد «معتبرترين برند خدماتي در دنيا» نزديك شده است. آمريكن اكسپرس با داشتن بيش از 68 هزار كارمند در سراسر جهان، در سال 2008 ميلادي درآمدي بالغ بر 26 ميليارد دلار داشته است كه نزديك به 80 درصد آن، تنها از ايالات متحده به دست آمد. كارت‌هاي اعتباري اين شركت اكنون 24 درصد حجم مبادلات مالي آمريكا را بر عهده دارند. با توجه به سوابق اين شركت، امروزه آمريكن اكسپرس را مي‌توان به عنوان يكي از نمونه‌هاي موفق در زمينه برندسازي در بازار خدمات مالي برشمرد.




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 ايجاد قوانين

برنارد دست به كاري زد كه افراد بسيار كمي اقدام به انجام آن مي‌كنند. او چندين ماه را به ايجاد يك روش كامل سرمايه‌گذاري اختصاص داد و زمان بيشتري را صرف آزمايش اين روش كرد و به اين‌ترتيب توانست به هدف اصلي خود دست يابد: اطمينان يافتن از داشتن استقلال و امنيت مالي در باقي زندگي.

او هدف اصلي سرمايه‌گذاري خود را حفظ قدرت خريد سرمايه خود تعريف كرد. برنارد بر اين باور است كه ‌ايمن‌ترين راه براي رسيدن به اين هدف، سرمايه‌گذاري روي فلزات گرانبها، به ويژه طلا مي‌باشد.

برنارد دارايي‌هاي خود را به چهار بخش تقسيم كرد: بيمه عمر، املاك و مسكن، شمش طلا و يك پرتفوي سهام متشكل از سهام مربوط به معادن و سرمايه‌گذاري در معاملات آتي فلزات گرانبها.
او تمام اين چهار گروه را كاملا مجزا از يكديگر حفظ مي‌كند، تا حدي كه براي رهن دارايي‌هاي خود و براي نگهداري از شمش‌هاي طلاي خود از بانك‌هاي مختلفي استفاده مي‌كند. 
سه گروه اول از دارايي‌هاي او ستون اصلي امنيت مالي او را تشكيل مي‌دهند. هدف او از حفظ اين سبد سهام و ايجاد سودي است كه از طريق آن مي‌تواند مالكيت خود در مورد طلا را افزايش دهد.

 برنارد تصور مي‌كند كه كالاها، از جمله طلا، در حال حاضر پايين‌تر از ارزش واقعي خود ارزش‌گذاري شده‌اند و اين باور، مبناي اصلي سيستم سرمايه‌گذاري طراحي شده توسط او مي‌باشد.

طلا يا سهام طلا؟

برنارد مالك مقداري طلا است اما از آنجا كه بهره‌اي به طلا تعلق نمي‌گيرد، داشته‌هاي او در طول زمان افزايش نمي‌يابد. براي محقق ساختن اين هدف او اقدام به خريد سهام شركت‌هاي حفاري معادن طلا نمود. خود او اينگونه مي‌گويد: «افزايش قيمت سهام اين معادن به طور معمول در حدود 2 يا 3 برابر افزايش قيمت خود اين فلز است.»
برنارد سيستم سرمايه‌گذاري كاملي با معيارهاي دقيق براي انتخاب سهام معادن، در هنگام خريد، طراحي كرده است. اولين معيار مورد توجه او مكان سرمايه‌گذاري است. او از سرمايه‌گذاري در شركت‌هايي كه در كشورهاي خاصي واقع شده‌اند، خودداري مي‌كند. علت اين كار او چيست؟ او مي‌گويد: «من به هيچ وجه به اين بازارها اطمينان نمي‌كنم. حقوق اموال و دارايي در اين كشورها حوزه‌اي كاملا نا‌امن است. آنها دچار فساد هستند و دولت‌ها هر كاري كه مايلند انجام مي‌دهند».
برنارد به طور توجيه‌پذير از اين موضوع هراس دارد كه روزي از خواب بيدار شود و متوجه شود كه معادن شركتي كه او در آن سرمايه‌گذاري كرده است تعطيل شده و سهام او بي‌ارزش شده است.
در مرحله بعد برنارد به انواع ارز توجه مي‌كند. در آن زمان كه با او مصاحبه كردم، يعني ژوئن 2004، او از هيچ‌گونه سهام معادن در استراليا يا آفريقاي جنوبي «عمده‌ترين كشورهاي توليد‌كننده طلا در جهان» برخوردار نبود. دليل آن اين بود كه دلار استراليا و راند آفريقاي جنوبي هر دو به شدت در برابر دلار آمريكا با افزايش ارزش روبه‌رو شده بودند.
برنارد گفت: «تا حدود يك سال پيش، مقداري سهام طلاي آفريقاي جنوبي را داشتم، اما هنگامي كه متوجه شدم آنها نمي‌توانند براي من سودي ايجاد كنند، آنها را فروختم. با وجود اينكه آنها داراي حجم زيادي از طلا هستند، اما به دليل رشد بسيار زياد راند در برابر دلار، آنها نمي‌توانند آنرا با سود چنداني از زمين خارج كنند.»
معيار بعدي او، مديريت است. همچون بافت، او نيز مي‌خواهد از رفتار مناسب مديران با سهامداران مطمئن باشد. برنارد مي‌خواهد با مديراني سرمايه‌گذاري كند كه در گذشته با موفقيت سپرده‌ها را توسعه داده‌اند. او همچنين پروژه‌هاي كنوني آن شركت را بررسي مي‌كند تا ديدگاه‌هاي آنها را ارزيابي نمايد.
برنارد تمام اطلاعات خود را از طريق اينترنت جمع آوري مي‌كند. او مي‌گويد: «شما پنج سال قبل امكان انجام چنين كاري را نداشتيد. اما اكنون حجم زيادي از اطلاعات در دسترس شما قرار دارد.» وب سايت شركت‌ها، گزارش‌هاي سالانه، اطلاعات مالي، اطلاعيه‌هاي رسمي و مواردي از اين قبيل را در دسترس قرار مي‌دهند. اطلاعات مربوط به قيمت سهام در كنار نمودارهاي قيمت‌هاي گذشته آنها كاملا در دسترس مي‌باشد كه ابزار بسيار سودمندي براي برنارد هستند.
اهميت حجم سرمايه‌گذارياز ميان حدود 350 سهمي كه او بررسي كرد، 47 سهم با معيارهاي او مطابقت داشت. به تبعيت از رويكرد آماري ويژه، او مالكيت تمام آنها را به دست مي‌آورد اما سرمايه‌گذاري مشابهي در تمام آنها انجام نمي‌دهد. ميزان تخصيص سرمايه براي هر يك از آنها به ارزيابي او از جايگاه آن شركت در چرخه توسعه، بستگي دارد.
براي او، سهام معادن به سه دسته تقسيم مي‌شوند:
• شركت‌هاي توليد‌كننده‌اي كه معمولا سود سهام پرداخت مي‌كنند.
• شركت‌هايي كه به واسطه اكتشافات اثبات شده خود همچنان در فرآيند توسعه قرار دارند، كه اغلب در شراكت با يكي از شركت‌هاي عمده معدني مي‌باشند. 
• شركت‌هاي اكتشافي كه صرفا در زمينه اكتشافات فعاليت دارند و احتمال از بين رفتن تمام سرمايه آنها در كنار احتمال كسب سودي كلان از طريق يك كشف بزرگ، وجود دارد.
برنارد احساس مي‌كند كه شركت‌هاي قرار گرفته در دسته دوم ـ آنهايي كه به توليد نزديك‌تر هستند ـ داراي بهترين تناسب از نظر ريسك‌پذيري ـ پاداش هستند. آنها در حال تبديل شدن از مصرف‌كنندگان پول نقد به توليدكنندگان بزرگ پول نقد هستند. بنابراين پرتفوليوي سهام برنارد به سوي اين دسته از شركت‌ها بيشتر است. 
در حال حاضر او كمترين حجم از سرمايه‌گذاري خود را به توليد‌كنندگان موجود اختصاص مي‌دهد، زيرا احساس مي‌كند كه اين شركت‌ها كمترين ميزان اهرم در مورد قيمت طلا را ارائه مي‌كنند. برنارد همچنين قوانين مفصلي در مورد زمان‌بندي خريد و فروش سهام خود دارد.
منبع:www.bourse24.ir 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 اگر چه در دنيا اغلب ثروتمندان در كنار رسيدن به رفاه لازم اهدافي همچون كسب شهرت را جست‌وجو مي‌كنند، اما در ميان سرمايه‌گذاران موفق جهان هستند افرادي كه ناشناس مانده و البته خواهان ناشناخته ماندن هم هستند، ولي عقايد جالب و خواندني در مورد ثروتمند شدن دارند؛ مثل برنارد مست كه از بيم تورم و كاهش قدرت خريدش در دوران پيري ثروتمند مي‌شود.

 

 

اين قسمت از كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت كه روايتگر زندگي نامه جالب اين سرمايه‌گذار ناشناخته از قول يكي از نزديكانش است را در ادامه بخوانيد:
هنگامي كه در هنگ‌كنگ مشغول آزمايش طرح خود با عنوان خصوصيات شخصيتي سرمايه‌گذار (اين طرح، نقاط ضعف و قوت يك سرمايه‌گذار را مشخص مي‌كند) بودم، براي اولين بار با برنارد ملاقات كردم. از پاسخ‌هاي او به پرسشنامه، كاملا متوجه شدم كه او تمام روش‌هاي پيروزمندانه سرمايه‌گذاري به غير از يك مورد را رعايت مي‌كند، كه اين امر مرا متحير كرد. به نظر مي‌رسيد كه از يكي از روش‌هاي مهم ـ هنگامي كه تصميم خود را در مورد خريد يا فروش چيزي گرفتيد، فورا اقدام به انجام آن كنيد ـ پيروي نمي‌كند. 
در اين مورد از او پرسيدم، زيرا ‌ترديد داشتم كه شايد در ساختار پرسش‌هاي من نقصي وجود داشته باشد. او به من گفت كه صبح هر روز به بررسي پرتفوي سهام خود مي‌پردازد و تصميمات سرمايه‌گذاري خود را اتخاذ مي‌كند، اما تمام سفارش‌هاي خود را به بانكي در سوئيس مي‌سپارد. با توجه به اختلاف زماني، برنارد براي انجام سفارش‌هاي خود از طريق تلفن بايد در هنگ‌كنگ تا بعد از ظهر صبر كند، زيرا در آن موقع است كه در زوريخ بازار شروع به كار مي‌كند. هنگامي كه با او آشنا شدم و روش او را درك كردم، مشخص شد كه او در واقع از تمام 23 روش پيروي مي‌كند.
برنارد گواه زنده‌اي است مبني بر اينكه لازم نيست شما سرمايه‌گذاري با صدها ميليون دلار سبد سهام يا حتي متخصص‌سرمايه‌گذاري باشيد تا با موفقيت از اين روش‌هاي پيروزمندانه پيروي كنيد.
علاوه بر اين، برنارد هيچگونه انگيزه جاه طلبي براي مطرح‌شدن نام خود، همچون بافت يا شوارتز ندارد. او نمي‌خواهد سرمايه ديگران را مديريت كند و ‌ترجيح مي‌دهد ناشناس بماند. هدف او بسيار ساده است، همانطور كه به من گفت: «در حالي كه در سن هفتاد و پنج سالگي هستم، نمي‌خواهم قفسه‌هاي يك سوپر ماركت را پر كنم تا از اين طريق هزينه‌هاي زندگي‌ام را تامين كنم. شاهد بوده‌ام كه اين روند براي ديگران رخ داده است اما چنين اتفاقي براي من رخ نخواهد داد».
آنچه برنارد به عنوان بزرگ‌ترين تهديد براي امنيت مالي آينده خود مورد توجه قرار مي‌دهد، زياني است كه در اثر تورم در قدرت خريد پول ايجاد مي‌شود. همان طور كه او مي‌گويد، امروزه ارزش يك دلار كمتر از 5 درصد ارزش يك دلار در صد سال قبل، مي‌باشد. در مقابل، قدرت خريد يك اونس طلا نسبتا ثابت مانده است.
اين بحث، موضوعي است كه برنارد به طور مفصل به مطالعه آن پرداخته است. او حتي پايان نامه مقطع دكتراي خود در دانشگاه «سنت گالن» را در مورد بانك‌هاي مركزي و ذخاير طلاي آنها نوشته است (گرچه به دليل دريافت يك پيشنهاد جالب كاري در آسيا در واقع او هرگز پايان نامه خود را ارائه نداد). او مجذوب تاريخ و نظريه پول شده است و امروزه دانش او در اين زمينه، مبناي فلسفه سرمايه‌گذاري او را تشكيل مي‌دهد. 
اولين سرمايه‌گذاري او روي نقره و در سال 1985 بود. او به ياد مي‌آورد كه به تعطيلات رفته بود و حتي به مدت ده روز هيچگونه روزنامه‌اي نخوانده بود. هنگامي كه با تاكسي به سوي فرودگاه مي‌رفت تا به خانه برگردد، در روزنامه از رشد 20 درصدي نقره باخبر شد. او فورا به شناسايي سود خود اقدام كرد. 
نابغه سرمايه‌گذاري محو مي‌شود
در آن زمان، برنارد تنها به صورت تفنني در بازارها مشغول بود. تمركز اصلي او به ايجاد شركتش معطوف بود. او به من گفت كه تا سال 1992 هيچگونه سرمايه‌گذاري مهمي انجام نداده است. يكي از دوستان برنارد در بخش بازرگاني بانك بزرگي در سوئيس كار مي‌كرد. آنها با يكديگر وارد بازار معاملات آپشن نقره شدند و به ميزان 60000 دلار خريد كردند. كمي پس از ورود آنها به بازار، قيمت نقره به شدت افزايش يافت. به اين‌ترتيب آنها سرمايه خود را ده برابر كردند!
برنارد اينگونه به خاطر آورد: «ما احساس نابغه بودن كرديم!»
مي‌خواستم بدانم كه پس از آن چه اتفاقي افتاد. آنها از طريق فروش استقراضي شاخص S&P سعي در تكرار موفقيت خود داشتند. اما قيمت سهام شركت‌هاي موجود در بورس آمريكا پايين نيامد و آنها افزايش سرمايه‌گذاري خود را آغاز كردند. در حالي كه احساس نابغه بودن داشتند، برنارد و دوستش به فروش استقراضي خود افزودند، اما تنها شاهد رشد شديد بازار بودند. برنارد گفت: «نابود شدم. تمام سود حاصل از سرمايه‌گذاري روي نقره به علاوه سرمايه‌گذاري ابتدايي خود را از دست دادم و سپس متحمل زيان بيشتري نيز شدم».
در آن زمان بود كه برنارد متوجه اين واقعيت شد، كه اولين اقدام براي سرمايه‌گذاري موفق «حفاظت از خود در برابر خويشتن» مي‌باشد.

منبع:www.bourse24.ir 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 ادامه

چگونه با استفاده از اصل 80/20 موفقتر(ثروتمند) شویم؟

 


 

این سئوال تقریبا سئوال همه ما است. چگونه باید آن 20 درصد از کارهای ما که منشا اثر 80 درصدی در زندگی ما دارد را تشخیص دهیم. سئوال خوبی است که می تواند جزء سئوالهای کوانتومی باشد.

برای رسیدن به جواب این سئوال ابتدا چند سئوال از شما می پرسم.

آیا تاکنون برای زندگی خود اعم از زندگی خانوادگی، وضعیت مالی و رسیدن به آنچه که دوست دارید هدف تعیین کرده اید؟آیا آنها را نوشته اید؟

اگر اهداف خود در زندگیتان را تعیین کرده اید چه زمانی را برای دستیابی به آن اهداف تعیین کرده اید؟ یک هفته،دوهفته،یک ماه،شش ماه،یکسال،دو سال،5 سال،10 سال؟

ایا هدفهای یک هفته ای شما در راستای اهداف یک ماهه شما هست یا نه؟آیا این اهداف در راستای اهداف شش ماهه،یک ساله،دو ساله،پنج ساله و حتی 10 ساله شما قرار دارد یا نه؟

 آیا کارهائی که منجر به رسیدن شما به اهدافتان می شود را لیست کرده اید؟

آیا برنامه زمان بندی برای انجام آن در نظر گرفته اید؟آیا آن را مکتوب کرده اید؟

آیا خود را نسبت به انجام کارهائی که برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته اید در چارچوب برنامه زمان بندی خود متعهد می دانید یا دانسته اید؟

 جواب به هریک از این سئوالات که به توالی نوشته شده پاسخ شما است. اینکه چگونه تشخیص دهیم آن 20 درصد از کارهای ما که منجر به 80درصد نتایج در زندگی ما می شود کدام کارها هستند در پاسخ به سئوالات بالا برای شما مشخص می شود.

ممکن است بگوئید ما برای خود هدفگذاری کرده ایم ولی نمی دانیم کارهائی که برای رسیدن به هدف باید انجام دهیم کدام کارها است.

این مسئله با پشتکار،یادگیری،صبر و استفاده از تجربیات کسانی که این راه هارا رفته اند حل می شود.یکی از بزرگترین موانعی که اکثر افراد در جهت رسیدن به هدفشان دارند نداشتن صبر و دلسردی از انجام و پیگیری کارها است.همه می خواهند با کمترین هزینه و به سرعت پولدار و موفق شوند ولی این باور را در خود ایجاد کنید که ((مسیر موفقیت میانبر ندارد)). آنگاه  بدون توجه به نتیجه و یا تحت تاثیر قرار گرفتن ازانرژی منفی اطرافیانمان که یا از سر دلسوزی و یا ناآگاهی ،موجبات دلسردی از انجام کارها را فراهم می آورند بر روی کارهای خود تمرکز کنید وبه سرعت حرکت کنید.پس از مدتی خواهید دریافت که 20درصد از کارهای تاثیر گذارخود را پیدا کرده اید.

چندی پیش ایمیلی برایم آمده بود و داستانی آموزنده در آن مطرح شده بود که بدلیل ارتباط آن با موضوعی که در بالا مطرح کردم آن را در اینجا برایتان می نویسم.

روزی برای قورباغه ها مسابقه ای برای رسیدن به یک قله گذاشته بودند.از خط شروع قورباغه های زیادی مسابقه را شروع کردند.تعدادی از آنها در ابتدای مسیر بدلیل خستگی و یا تشویق نشدن از مسیر مسابقه کنار رفتند. عده ای دیگر تا دامنه کوه رفتند و بعد کنار کشیدند.تعداد کمی ماندند که همه آنها به غیر از یک قورباغه ،نرسیده به قله از مسابقه کنار کشیدند و تنها یک قورباغه به قله رسید و برنده شد.وقتی از آن قورباغه دلیل پیروز شدنش را پرسیدند فهمیدند که آن قورباغه کر و لال است.

نتیجه این داستان چیست؟

اصل پاراتو یا قانون20/80 به ما می گوید 80 درصد وقت و انرژی خود را بر روی 20درصد کارهای مهم بگذاریم.به عبارت دیگر((هوشمندانه کار کردن کافی نیست .هوشمندانه کار کردن بر روی کارهای مهم است که ما را به هدفمان می رساند)).

 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 پنج

 

تاکنون چهار قسمت در مورد مراحل ثروتمند شدن را جهت استفاده دوستان در وبلاگ قرار داده ام.درقسمت اول از اهمیت خودشناسی و خودسازی گفته شد.قسمت دوم در رابطه با توسعه فردی و اهمیت آن توضیح داده شد . در قسمت سوم برنامه ریزی برای توسعه فردی به اجمال بیان شد و درقسمت چهارم خواندن کتاب ((ثروت سریع )) از تی هارو اکر به علاقمندان توصیه شد.

در این قسمت در مورد قانون 20/80 وچگونگی استفاده از آن در راه رسیدن به موفقیت توضیح می دهم.امیدوارم مورد توجه دوستان قرار گیرد و دوستان نظرات و تجربیات خود را در این رابطه در وبلاگ مطرح کنند.

 

چطور روي 20 درصد امور حياتي خود تمركز كنيد

همه ما اين امکان را داریم تابا تمرکز وقت و انرژی خود بر روی کارهائی که ممکن است اکنون نیز آنها را انجام می دهیم زندگی خود را متحول کنیم،پول بیشتری بدست بیاوریم و در زندگی موفق تر از همیشه باشیم.

شاید از خود بپرسید چگونه می توانیم به این نتیجه دست پیدا کنیم؟چگونه با انجام تعدادی از همان کارهائی که تاکنون انجام می داده ایم می توانیم پولدار تر و موفقتر شویم؟

 شاید نام پاراتو،اقتصاد دان ایتالیائی را شنیده باشید.پاراتو کشف کرد که در ایتالیا 80درصد درآمدها به جیب 20درصد افراد می رود و در نتیجه 80درصد افراد تنها 20درصد درآمد ایتالیا را بدست می آورند. پاراتو وضعیت توزیع نابرابر ثروت در ایتالیا را دریافت.

بعدها دکتر جوزف یوران مطالعات بیشتری بر روی این کشف انجام داد و به این نتیجه رسید که

((20درصد از هرچیزی  باعث بدست آمدن 80درصد نتایج می شود)).

این اصل در کلیه اتفاقات جهان صادق است.مثلا 80درصد نتایجی که شما در زندگی می گیرید در نتیجه 20درصد از کارهای شما است یا اینکه 80درصد عدم توفیق شما نتیجه 20درصد از کارهای شماست.

 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 ایجاد زمینه و انگیزه برای مشتریان براي تشریک مساعی در تقویت و توسعه یک برند، شیوه‌ای است که به کارآیی و مفید بودن هر چه بیشتر منجر می‌شود. فلسفه بازاریابی اجتماعی در عمق دیدگاه خود بر این اصل، یعنی مفید بودن تکیه می‌ورزد و این به آن مفهوم است که دیگر فروش محصولات و خدمات بر دو عامل خریدار و فروشنده محدود نمی‌ماند و عامل سومی‌با شاخص مفید بودن این تعامل بر آن نظارت می‌نماید.

 

درگیر کردن و دخالت دادن مشتری در کارها، تمایز محصول یا خدمات و تحسین کردن مردم به جای تحریک آنها به خرید، دادن پاداش به خاطر خرید محصول یا ارائه فرصت‌هایی برای دریافت احساس شهرت، روشی است که به شراکت با مشتریان در ساخت و تقویت برند منجر می‌گردد. اینکه انگیزه مردم در حمایت از برخی برندها چیست و اینکه برخی برندها ذاتا دارای طراحی مشارکت‌آمیز هستند، از جمله موضوعاتی هستند که به نظر می‌رسد در هفت اصل مورد شناسایی قرارگرفته در زیر مستتر باشد. اصولی که حاصل تحقیق از مشتریان و کارشناسان صنفی است.
1) برای مشتریان نقشی فراتر از خرید محصول یا خدمتتان قائل باشید. به طور مثال، آیا نمی‌توان مشتری را در قلب روندهای نوآوری و ارتباطات سازمان قرار داد. این استراتژی برای برندهایی که دائما به دنبال نوآوری و تغییر هستند؛ نظیر مدلباس و فناوری می‌تواند بسیار مفید واقع گردد. برندهایی که در راستای خواست مشتریان به فعالیت و تولید می‌پردازند، غالبا از درجه ماندگاری و محبوبیت فوق‌العاده‌ای برخوردارند؛ زیرا این محبوبیت را از تامین نیازهای واقعی مخاطبین خود حاصل می‌نمایند. اینکه بدانیم کجا بایستی به دیگران نیز فضا بدهیم، منوط به داشتن قدرت شنوایی بالا و یکپارچگی و پیوستگی در شنیدن صدای مشتریان است. اگر هدفمان جایگزینی برای برندهای سنتی رانشی و یکسویه به برندهای کششی و دوسویه با مشتریان باشد، آنگاه گام اول در سنخیت برندها با آنچه را كه مردم فکر می‌کنند، می‌گویند و می‌خواهند را برداشته ایم.
2) داشتن بیانیه ماموریت به نوعی دارایی در بانک‌ها مبدل گردیده است که گاهی مایه مباهات نیز هست و اما ماموریت‌هایی که فراتر از نتیجه‌گیری‌های صورت‌جلسات به عمل درآیند، عموما پویایی خود را حفظ می‌نمایند. برندها باید وجوه تمایز را مثبت تلقی کنند زیرا مصرف‌کنندگان اینگونه عمل می‌کنند. به یاد داشته باشید حتی صحیح‌ترین و پرطرفدارترین ماموریت‌ها صرفا زمانی کارآیی خواهند داشت که حمایت تمامی‌ستون سازمانی را در پی داشته باشد. لذا نباید از تفهیم ماموریت برای کارکنان و همچنین همراه ساختن آنان با ماموریت سازمان غفلت ورزید.
3) شفافیت یا وضوح و برندسازی به کمک مشتریان دو جزء غیرقابل تفکیک هستند. 
رسانه‌های دیجیتالی کار بازبینی مشتریان و نظارت یا اندازه‌گیری صحت و سقم عملکرد و ادعاهای برندها را آسان‌تر ساخته‌اند. برندها باید در عملکرد داخلی و ادعاهای خارجی یکسان و پیوسته عمل نمایند، زیرا غالبا از نظر عموم «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید» آنی‌سازی در کلیه امور و وجوه می‌تواند زمینه‌ساز اعتماد مشتری باشد که گامی‌فراتر از رضایت مشتری
محسوب می‌شود.
4) هر محصول یا خدمت باید به ایجاد مزیت در زندگی افراد جامعه منجر گردد و مثلا در حوزه‌های مالی، اجتماعی، یا محیطی برایشان نیازی را مرتفع یا ارزشی را فراهم می‌کند. برندها نه تنها باید به لحاظ وقت و انرژی برای مردم ارزشمند باشند، بلکه با داشتن عملکرد و رفتاری مسوولانه می‌توانند رغبت، دلسوزی و حمایت مشتریان را جلب نمایند. این رفتار مسوولانه را می‌توان در حوزه‌های اجتماعی و نیز محیطی فراتر از حوزه‌های مستقیم مالی مربوط به مشتری جست‌وجو كرد.
5) طبعا محصول یا خدمت، بهترین و عمده‌ترین راه برندها برای بیان تعهداتشان و نیز بهبود و ارائه ارزش افزوده به مشتری است. برند «متد» در ایالات متحده نمونه‌ای از یک برندسازی به کمک مشتریان به حساب می‌آید که دارای ماموریتی روشن است. 
«همه برای پاکیزگی» و ارائه محصولی منحصر به فرد و عالی؛ یعنی صابون بهداشتی با بسته‌بندی بدیع و قابل بازیافت نشانگر تعهد و پایداری این برند به قولی است که به مردم وعده داده شده است. ترکیبی از کارآیی، دوستی با محیط‌زیست و زیبایی موجب گردیده است تا این برند طرفداران زیادی پیدا کند، آنچنان که در ماه مارس سال 2007 این برند به عنوان هفدهمین شرکت آمریکایی با بالاترین نرخ رشد شناخته شده است.
6) برندسازی به کمک مشتریان، از طریق فرهنگ داخلی شفاف و علنی بودن در کلیه زمینه‌ها و اعتقاد به اینکه ایده‌های خوب همه جا وجود دارد، رشد و تکامل پیدا می‌کند. این برندها به جای سرمایه‌گذاری روی تبلیغات و در بوق و کرنا کردن نام خود، صرفا از طریق فعالیت معنی‌داری که در هر اقدامشان نمایان است، جذاب و پرطرفدار باقی می‌مانند.
7) محصول، توزیع، قیمت و ترویج یا اطلاع‌رسانی، باید با ماموریت یک برند تلفیق گردد و مبتنی بر آن سیاست‌گذاری شود. این موضوع اگر چه بسیار واضح و پیش‌پا افتاده است؛ اما غالبا در مراحل عملی به فراموشی سپرده می‌شود. دنیای اقتصاد




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 امروز ایمیلی به دستم رسید که برای استفاده دوستان در وبلاگ قرار می دهم. 

كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاوردپس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند 
اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد
 روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...


نتیجه اخلاقی:
 مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند. 

و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!

اگراز مشکلات برای بالا آمدن و رشد مان استفاده نکنیم , در  چاههای زندگی گرفتار میشویم .
 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 همه بهبود ها با پرسشهایی در مورد شرایط فعلی آغاز می شود. پرسیدن سوالهای متمرکز شده هنر اصلی فرد خلاق است. قدم بعدی آن است که اشتیاق کافی برای مواجه با پاسخ های گوناگون را داشته باشید. 


راه دیگر برای پرورش عضلات خلاقیت شما آن است که آن چیزی را که می خواهید به عنوان هدف خود مشخص کنید. در این حال شما برای رسیدن به هدف خود ایده های مختلفی را تولید می کنید. 

راه سوم برای پرورش عضلات خلاقیت شما بیان مشکلات است. " سه مشکل بزرگ که هم اکنون با آن روبرو هستم چیست؟"‌ در کمتر از 30 ثانیه جوابی برای این سوال بنویسید. وقتی شما در کمتر از 30 ثانیه به این سوال پاسخ می دهید، ضمیر نا خودآگاه شما مشکلات تصادفی شما را بر اساس اهمیت رتبه بندی کرده و سه مشکل مهمتر را بصورت انتخاب می کند. بعد از تعیین این سه مشکل از خود بپرسید " بدترین نتیجه ممکن حاصل از این مشکل چه چیز می تواند باشد؟" سپس از خود بپرسید " هم اکنون برای کاهش دادن اثر این مشکل چه کاری می توانم انجام دهم؟"

بنابراین یک عامل کلیدی برای موفقیت شفافیت است. تفکر مبهم منجر به پاسخهای مبهم میشود و تنها تفکر شفاف منجر به پاسخ های شفاف می شود. 

عامل کلیدی دوم تمرکز است. همه چیز را کنار بگذارید و تنها بر روی مسئله ای که مد نظر است تمرکز و فکر کنید. 

عامل سوم فکر باز است. اغلب افراد برای رسیدن از مسئله ای به مسئله دیگر اغلب یک راه ثابت را می پیمایند. افراد خلاق سعی می کنند در این مسیر بسیار منعطف باشند. اغلب افراد فکر می کنند تنها یک راه برای رسیدن به یک نتیجه وجود دارد ولی افراد خلاق سعی می کنند راه حلهای مختلف را امتحان کنند. 


بین شما و هدفتان مشکلات زیادی است که باید حل شود. معمولا برای سنجیدن سرعت حل مسئله می توان نقاط کنترلی را تعیین کرد و با رسیدن به هر یک از این نقاط و حل هر مشکل سرعت رسیدن به هدف را ارزیابی کرد. 


همیشه به یاد داشته باشید شما یک نابغه هستید و با پتانسیل خلاقیت استثنایی متولد شده اید. ولی قابلیت خلاقیت پنهان است که همانند عضلات با استفاده کردن رشد می کنند. 
کارهای کمی است که شما می توانید انجام دهید و اثر مثبت زیادی در زندگیتان داشته باشید. و شما می توانید اگر فکر کنید که می توانید.

 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 برایان تریسی

 

انیشتین می گوید: " هر بچه ای وقتی به دنیا می آید نابغه است". اما دلیلی که باعث می شود اغلب مردم با باهوشی و ذکاوت رفتار نکنند آن است که نمی دانند چقدر باهوش هستند.

من به این اصل " اثر آرنولد" می گویم. هیچکس وقتی به آرنولد نگاه می کند با خود نمی گوید که عجب آدم خوشبختی است که از ابتدای تولد چنین عضلاتی داشته است. همه می دانند که داشتن این عضلات در نتیجه هزاران ساعت کار مداوم و بدن سازی است.  اما لازم نیست شما برای ارتقای تفکر خلاق خود هزاران ساعت وقت صرف کنید. فقط کافیست چندین تمرین و کار ساده را انجام دهید تا سیال خلاقیت شما جاری شود.  بهتر است با معنای خلاقیت شروع کنیم. از نظر من خلاقیت عبارتست از "بهبود". تمام کاری که باید انجام دهید آنست که تلاش کنید توانایی بهتر کردن شرایط را ارتقا ببخشید.  بطور تقریبی در هر سال بطور متوسط هر کسی چهار ایده برای بهتر کردن کار خود دارد که می تواند فرد را میلیونر کند. اما مهم به اجرا درآوردن این ایده ها است. بسیاری از افراد بخاطر اینکه فکر می کنند نظراتشان ارزش چندانی ندارد، از کنار آنها براحتی می گذرند.  توماس ادیسون را می توان تقریبا خلاق ترین فرد در تاریخ بشر نامید. او می گوید خلاقیت 99% سخت کار کردن است و تنها 1% الهام گرفتن.  فرآیند خلاقیت معمولا از چهار بخش عمده تشکیل می شود:

 

  • آماده سازی و تدارک: جاییکه بیشتر کار انجام شده است.
  • تفکر و فعالیت مغزی: جاییکه مسئله را با ضمیر ناخودآگاه خود حل می کنید.
  • واقعی سازی: که در آن ایده یا ایده ها به سمت شما می آیند.
  • بکاربستن: که در آن ایده خود را در محیط خارج بکار می بندید.


از آن جهت که جمع آوری اطلاعات و نیز پرسیدن سوالات مناسب در مرحله اول انجام می شود لذا در این بین آماده سازی و تدارک مهمترین قسمت می باشد.  موفقیت شما در زندگی با توجه به کمیت ایده هایی که می دهید تعیین می شود و کیفیت در مرحله دوم قرار دارد. زیرا اگر تعداد ایده های شما زیاد باشد، حداقل یک یا چند ایده شما را به موفقیت خواهند رساند.  برای ساختن ماهیچه های خلاقیت خود باید با پرسش های متمرکز شده شروع کنید. ما می خواهیم چه کاری بکنیم؟ چگونه می توانیم انجام دهیم؟ فرضیات چیست؟ اگر فرضیاتمان اشتباه باشد چه می شود؟ 

 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)

 دنیای اقتصاد-در این مقاله بررسی خواهیم کرد که چگونه می‌توان نوعی تاثیرگذاری پایدار ایجاد کرد.

 

 

مدیران بیشتر وقت خود را صرف کمک به دیگران برای موفق شدن می‌کنند. کارمندان، مشتریان، سرمایه‌گذاران، تامین‌کنندگان مواد اولیه و... از جمله این افراد هستند. 
کمک به دیگران برای موفق شدن کار شما است، اما تمرکز روی خودتان نیز بخشی از وظیفه شما است و حداقل باید بخشی از وقت خود را صرف آن کنید. 
چرا؟ موفقیت شما سبب موفقیت دیگران می‌شود و موفقیت نیازمند دور بودن از ازدحام و مشهور بودن به انجام کاری خاص است. 
البته روش‌های زیادی برای برجسته بودن وجود دارد. 

نفر اول باشید که به محیط کار وارد می‌شوید 
و برای این کار هدف داشته باشید
بسیاری از کسانی که تجارت می‌کنند هر روز اولین کسی هستند که به محیط کار وارد می‌شوند. این بسیار خوب است، اما شما در این زمان چه می‌کنید؟ تصمیمات خود را سازماندهی می‌کنید؟ یا ایمیل خود را چک می‌کنید؟
به جای رسیدگی به امور شخصی به انجام کارهایی بپردازید که به نفع شرکت است و همه شاهد آن هستند. به حل مشکلات حل نشده روز گذشته بپردازید. اقداماتی انجام دهید که باعث شود وقتی کارمندان به شرکت رسیدند با سرعت بیشتری بتوانند کارشان را آغاز کنند. مسائلی که دیگران آن را نادیده گرفته‌اند، حل کنید. هر کاری که انتخاب می‌کنید، بدون تناقض انجام دهید.
فردی نباشید که تنها چراغ‌‌ها را روشن می‌کند. فردی باشید که زود سر کار می‌آید و همه کارها را انجام می‌دهد. طولی نمی‌کشد که اقداماتی که انجام می‌دهید در بین همه شناخته می‌شود.

به انجام کار خاصی مشهور شوید.
انجام کارهای استاندارد و معمولی شما را به عنوان فردی برجسته مشهور نخواهد کرد و مهم نیست که این کارها چقدر دشوار هستند.
فراتر از استانداردها بروید. در حل کشمکش‌های بین کارکنان پیشقدم باشید. مدیری باشید که از درون پیشرفت می‌کند. به عنوان فردی شناخته شوید که سریع‌تر واکنش نشان می‌دهد و عمل می‌کند یا پیش از همه آماده می‌شود.
ماموریت باارزش بخصوصی انتخاب کنید و در آن از همه پیشی بگیرید.

پروژه جانبی مخصوص به خود را ایجاد کنید.
برتری یافتن در یک پروژه مشخص قابل پیش‌بینی است. اما برتری یافتن در یک پروژه جانبی به شما کمک می‌کند که به عنوان فردی برجسته شناخته شوید. نکته کلیدی این است که ریسک کنید و اطمینان حاصل کنید که شرکت و مشتریان شما متحمل این ریسک نشوند.
به عنوان مثال سال‌ها پیش تصمیم گرفتم یک دایره‌المعارف اینترنتی برای کارمندانم ایجاد کنم که کارمندان می‌توانستند از طریق شبکه شرکت از آن استفاده کنند. من در خانه روی این پروژه کار می‌کردم و برخی مدیران نسبت به پیشنهادم علاقه نشان داده بودند، اما مدیر منابع انسانی از آن متنفر بود... به این ترتیب این پروژه در نطفه خفه شد. من ناامید شده بودم، اما شرکت طرح پیشنهادی‌ام را نادیده نگرفت و مدتی بعد به عنوان یکی از اعضای تیم بهبود فرآیند‌های شرکت انتخاب شدم، چرا که حالا من همان فرد برجسته‌ای بودم که پروژه‌های جانبی خوبی مطرح می‌کند.

انرژی خود را در همان جایی صرف کنید که درباره آن صحبت می‌کنید
اغلب افراد صحبت می‌کنند، اما تنها عده قلیلی در راستای تحقق آنچه درباره آن صحبت کرده‌اند، تلاش می‌کنند. بگویید فکر می‌کنید که یک پروژه خوب پیش نمی‌رود. به جای آنکه با اشاره کردن به جهت درست و زمان‌بندی‌های اصلاح شده، نشان دهید که چقدر باهوش هستید، به سراغ مشکل بروید و با تمام قوا آن را برطرف کنید.
انتقاد درباره آنچه اشتباه است یا صحبت درباره چیزهایی که باید تغییر کنند یا بهبود یابند، کاری آسان است. افراد برجسته و تاثیرگذار افرادی هستند که برای یافتن راه‌حل مشکلات تلاش می‌کنند. 

اندکی از بعد شخصی خود را به دیگران نشان دهید
علاقه‌ها و خواسته‌های شخصی به دیگران کمک می‌کند شما را بشناسند و به یاد بیاورند. این یک مزیت بزرگ برای یک شرکت جدید است که در بازار شلوغ به رقابت می‌پردازد.
مطمئن شوید که علائق شخصی شما موفقیت‌های حرفه‌ای‌تان را تحت‌الشعاع قرار نمی‌دهد. مشهور بودن به عنوان فردی که یکبار در مسابقه ماراتن شرکت کرده است، خوب است. اما مشهور شدن به عنوان فردی که همواره در حال سفر و شرکت در مسابقات ماراتن است و هیچ‌گاه در مواقع نیاز در دسترس نیست، مناسب نیست.
اجازه دهید افراد تا اندازه‌ای درباره شما بدانند. مقدار کمی جزئیات شخصی به زندگي حرفه‌ای شما رنگ و عمق می‌افزاید.

از همه سخت‌تر کار کنید
هیچ چیزی نمی‌تواند جایگزین کار و تلاش شدید شود. به اطراف خود نگاه کنید: چند نفر از رقبای شما به اندازه شما زیاد کار می‌کنند؟
عده کمی.
بهترین راه برای مبدل شدن به فردی برجسته و اثرگذار، تلاش برای کار کردن بیش از دیگر افراد است. همچنین ساده‌ترین راه است؛ چراکه شما تنها فردی هستید که تلاش می‌کند. 




ارسال توسط میلیاردر جوان( برند)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 251
بازدید دیروز : 171
بازدید هفته : 819
بازدید ماه : 819
بازدید کل : 6234
تعداد مطالب : 122
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1





Powered by WebGozar

نرخ طلا و ارزتغییر
انس جهانی به دلار
مثقال طلا در بازار
گرم طلای 18 در بازار
سکه بهار آزادی
سکه امامی
سکه نیم
سکه ربع
سکه گرمی
دلار آزاد
یورو آزاد
پوند آزاد
درهم امارات آزاد
دلار کانادا آزاد
یوان چین آزاد
لیره ترکیه آزاد
ین ژاپن آزاد
دلار استرالیا آزاد
فرانک سوئیس آزاد
نرخ طلا و ارزتغییر
انس جهانی به دلار
مثقال طلا در بازار
گرم طلای 18 در بازار
سکه بهار آزادی
سکه امامی
سکه نیم
سکه ربع
سکه گرمی
دلار آزاد
یورو آزاد
پوند آزاد
درهم امارات آزاد
دلار کانادا آزاد
یوان چین آزاد
لیره ترکیه آزاد
ین ژاپن آزاد
دلار استرالیا آزاد
فرانک سوئیس آزاد